جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

چاق شدم!

 

 

 

چاق شدم!

 

بگذار اعتراف کنم!

سایز همه‌ی لباس‌های من، ایکس لارج بود! خب!

الان به زور تنم می‌ره یا دکمه‌هاش بسته میشه!

شرایط طوری شده که خانواده چپ میره، راست میاد، میگه: فلان چاق شدی هاااا!

بله! این جوریاس!

احتمالا به خاطر چاق شدن زیاد است که یه ماه است درد کمرم آروم نشده و بخوایی از یک تا ده درجه بدم، نزدیک یک ماه است که روی 5-6 مونده!

این چند روز اخیر هم که به سختی حرکت می‌کنم.

هم به خاطر درد کمر! هم احساس سنگینی بسیار!

به خاطر کرونا، همون ماهی یه بار کنابخونه رفتن هم تعطیل شده!

تا چند ماه قبل توی چایی، آب‌لیمو می‌ریختم و نبات!

از وقتی که مامان توی اینترنت یه چی خونده که آب‌لیمو خوب نیست با چایی، این هم تعطیل شده!

نه این که دوست داشته باشم آب‌لیمو بریزم توی چایی!

ولی توی منطق فکری‌م می‌گفتم که اون شیرینی نبات رو خنثی می‌کنه.

هی روزگار.

عجب بساطی داریم هاااا.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد