جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

خواب و اشک





چو چشم مست تو با خواب می‌کند بازی

دو چشم من همه با آب می‌کند بازی


- خواجوی کرمانی -

#شعر #خواجوی_کرمانی






عاقل و دیوانه





دل به زلفت من دیوانه چرا می‌دادم

هیچ عاقل ندهد دل به چنان هندوئی


- خواجوی کرمانی -

#شعر #خواجوی_کرمانی




دل و خون





گفتمش از چه دلم بردی و خونم خوردی

گفت از آن روی که دادی و جان نسپردی


- خواجوی کرمانی -

#شعر #خواجوی_کرمانی



خبر





هست امیدم که ز یاری که نپرسد خبرم

خبری سوی من بی‌خبر آید روزی


- خواجوی کرمانی -

#شعر #خواجوی_کرمانی



دل دیوانه




باز این دل دیوانه را افتاده سودای دگر

وز ناله در هر کشوری افکنده غوغای دگر


- بابا فغانی شیرازی -


#شعر # بابا_فغانی_شیرازی




ترسم...




ترسم دلش برنجد از من وگرنه هر شب

صد نامه می‌فرستم با باد بامدادی


- فروغی بسطامی -


#شعر #فروغی_بسطامی




وصال او





یاد وصال او دل ما شاد می‌کند

عمر گذشته را همه کس یاد می‌کند


- ادائی سمرقندی - 


#شعر # ادائی_سمرقندی




پرواز




اکنون شکسته بال‌تر از مرغ آفتاب

از بیم شب به سوی تو پرواز می‌کنم

ای آن که در نگاه تو خورشید خفته است 

پرواز را به نام تو آغاز می‌کنم


- نادرپور -


#شعر #نادرپور




دل بیمار



باد سحر از خاک درش کرد حکایت

صد ناله‌ی زار از دل بیمار بر آمد


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی


جام لب او




یک جرعه ز جام لب او می زده‌ای یافت

سرمست و خرامان به سرِ دار بر آمد


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی



کوی خرابات






در کوی خرابات جمالش نظر افکند 

شور و شغبی از در خمّار بر آمد


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




کوی غم




بس دل که به کوی غم او شاد فرو شد

بس جان که ز عشق رخ او زار بر آمد


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




بازار






ناگه بت من مست، به بازار بر آمد

شور از سر بازار به یک بار بر آمد

 

- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




نیاز





در کوی خرابات، کسی را که نیازست

هشیاری و مستیش همه عین نمازست


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




نرگس مست



ز خواب، نرگس مست تو سرگران برخاست

خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی





سرمست





در دام سر زلفش ماندیم همه حیران

وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




توبه





از پرده برون آمد، ساقی قدحی در دست

هم پرده ما بدرید، هم توبه‌ی ما بشکست


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




وصال تو



من از وصال تو دل برگرفته بودم، لینک

زبان لطف توام باز در گمان انداخت


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




سایه




دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه

ز آفتاب رخت سایه‌ای بر آن انداخت


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی




شعبده






فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟

که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت


- عراقی همدانی -

#شعر #عراقی_همدانی