جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

The Sims 4: New Game Patch (September 13th, 2022)

The Sims 4: New Game Patch (September 13th, 2022)


There’s a new Sims 4 update available for PC/Mac and Consoles. If you have auto updates enabled in Origin’s “Application Settings”, the game will auto-update once you open Origin. If you have auto-updates disabled, you will need to manually update by clicking the game in your library.


To ensure your game is up to date, check the game version found in Documents > EA > The Sims 4 > GameVersion.txt. Your game should now read: PC: 1.91.205.1020 / Mac: 1.91.205.1220 / Console: Version 1.64


If you’ve updated on PC/Mac but it’s not showing the correct version, delete the GameVersion.txt file, restart, and all will be corrected.


Update 09/13/2022

PC: 1.91.205.1020 / Mac: 1.91.205.1220

Console: Version: 1.64


Hello, Simmers!

This update resolves a few issues including the one of the game not saving under certain circumstances. Happy Simming!

– The Sims Team


Bug Fixes

The Sims 4


Children, teens, young adults, and adult Sims who blow out the candles on their cake now should age up reliably. Happy birthday! We still are investigating the problem for toddlers.

High School Years


Feel like you are going backwards in time after visiting the Thrift Shop? It turns out that some mods were preventing the game from saving. We’ve made the store more accommodating to external content. We have seen some of you who do not play with mods reporting this problem. If you continue to encounter the issue, please let us know on AnswersHQ.

Eco Lifestyle


Freelance Crafters can now send fabricated items via “Send to client for approval…” from computers to complete the “Send your finished work to the client” career task.

Seasons


Sims trying to get indoors during a blizzard now walk appropriately. Stay warm!

Get Famous


DJs and Mixologists no longer leave their booth unattended when a Celebrity attempts to build up Fame through “Perform <scene> for Tips” or Dance Battles. “Starve your distractions; feed your focus.”


Source


#The_Sims_4 #Patch

ماجراهای سونیا (23)

ماجراهای سونیا (23)

The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt

کلوب رو استارت زدم.
همممم، یه هویی هوس کردم که خونه رو عوض کنم.
ولی انگاری تازه خونه رو عوض کردم.
شاید هم بهتر باشه همین رو دستکاری کنم و یه خورده تغییرات بدهم؟!
از شغلش اومد بیرون، چون بهش نیازی نبود.
کم کم باید بروم سراغ مأموریت ها.

رفتم خونه رو خراب کردم، یکی دیگه ساختم. البته در همون زمین قبلی.
تقریبا یک ساعت طول کشید.
دیگه خسته شدم. از بازی اومدم بیرون.

چند تا از MOD ها رو حذف کردم. دوباره وارد بازی شدم.

کلوب رو استارت زدم. چند تا از بچه ها رود عوت کردم.
هنوز سراغ مأموریت های Aspiration نرفتم.

میخوام یه شغل درست کنم. نه وایستا، میخوام بروم بخش "Owned Businesses" و یه کاری راه بندازم.
سه تا انتخاب دارم:
یک - Buy a vet Clinic
دو - Buy a Retail Store
سه - Buy a Restaurant
همممم، میخوام دومی رو امتحان کنم. اگه یه مغازه باشه، چی می تونه بفروشه! 
بگذار بروم ببینم چی میشه.
روی "Buy a Retail Store" زدم. میگه باید یه زمینی رو انتخاب کنم. توی هر شهری که خواستم.
خب، یه زمین بزرگ، در یکی از شهرها انتخاب کردم (خریدم.) 
خب اولین چیزی که اومد، میگه باید یه مبلغی رو به مغازه اختصاص بدهی.
الان هیچی پول (سرمایه) نداره. به نظر میاد در حال حاضر 23000دلار پول داره بازیکنم.
میشه همه ش رو منتقل کنم به مغازه.
خب الان 22000دلار منقل کردم به مغازه.
حالا رفته در بخش ساختمان سازی و درست کردن مغازه.
فکر کنم این ساخت و ساز، بیشتر از یه ساعت طول بکشه.
بروم ببنیم چی میگه. :D
خب به جای ساختن، از بخش ساختمان های آماده، چند تا انتخاب کردم.
گذاشتم توی زمین. در همین حین، شونصدبار پول به بازیکنم دادم و منتقل کردم به مغازه.
بروم ببینم چی میگه. انگاری باید کارمند استخدام کنم.
بعدش باید مغازه رو باز کنم؟ 
نه، باید یه سری لوازم رو برای فروش انتخاب کنم.
اوووو، چقدر سخته این کار. فقط یک آیتم فروختم.
باید تغییرات بدهم. بهتره این ساختمون هایی که گذاشتم، حذف کنم.
یه ساختمان بسازم، هر چی میخوام بگذارم. این طوری محدودیت داشتم.
خب یه ساختمان بزرگ ساختم، چند تا میزگذاشتم. یه سری وسیله هم برای فروش گذاشتم.
مغازه رو باز کردم. ببینم این دفعه چی جوری کار میکنه.
ااااا، کارمندی که برای مغازه استخدام کرده بودم، مُرد. (پیر بود.)
چون لول فروشگاه خیلی پایین هست، فقط یه کارمند میشه استخدام کرد.
خب یکی دیگه استخدام کردم، این دفعه یکی از پسرهای خودش هست.

اووووو. بالاخره 5 تا آیتم فروخته! کم کم داره دستم میاد چی کار کنم.
مشتری که میاد، اول باید باهاش صحبت کنم تا منوی مربوط باز بشه.
این طوری می تونم ازش سوال بپرسم، راهنمایی کنم و ...
بعدش هم بالاخره یکی شون تصمیم میگیره یه کالا بگیره. 
یوهاهاها
عملا سونیا و نکو دارن اینجا زندگی می کنن، تازه همینجا کلوب استارت زدم و ...

این د فعه هیچی فروش نکرد. با توجه به این که 15 ساعت باز بود.
این دفعه که مغازه رو تعطیل کردم، بروم خونه.
بازی رو ذخیره کنم و خارج بشم.

* بعدا بگردم ببینم کد تقلب برای این قسمت داره یا نه :D

#The_Sims_4

ماجراهای سونیا (22)


ماجراهای سونیا (22)


The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt


کلوب رو استارت زدم. هشت تا از بچه ها رو هم دعوت کردم.


هنوز به حالت Focus نرفته. اگه نره، فکر کنم باید معجون ش رو بخرم.

معجون گرفتم. خورد. رفت حالت Focus. 

حالا باید دو ساعت بی وقفه بازی کامپیوتری انجام بده.

موفق شد. رفت مرحله ی بعدی.

این جا سه تا مأموریت دارم:

یک - Become an Adult - انجام شده. چی جوری؟ من که هنوز Yong Adult هستم. چه خوب.

دو - Reach Level 3 of the Tech Guru Career - اااا، باید شغل مربوط به کامپیوتر رو انتخاب کنم و به درجه ی سه ارتقاء پیدا کنم.

شاید با کد "Careers.promote TechGuru" استفاده کنم برای ارتقاء. اول باید شاغل بشم دوباره.

سه - Make a Video Game or an APP - یه برنامه یا بازی بنویسم. این خیلی طول میکشه.


اوووو، شغل رو انتخاب کردم. با توجه به مهارت هایی که تا حالا داشته، از همون اول، لول شغلش بالا شد.

الان لول سه رو رد کرده. ای ول. 

پس فقط مونده اون مأموریت نوشتن بازی یا برنامه، که زدم بازی بنویسه.


کلوب رو استارت زدم. بگذار یه چند نفر رو هم دعوت کنم.

این بازی یا برنامه نوشتن، خیلی خیلی طول می کشه. 


قیافه و لباس هاش خیلی تکراری شده. می خوام تغییرشون بدهم.


* خیلی وقت بود نیومده بودم بازی. یادم نیست چی به چیه.


سونیا رفته بود سرکار، برگشت خونه. ظرف غذای نکو خالی بود. پُرش کردم.

بعد لیلیث اومد. در همین حین، یکی از بچه ها زنگ زد، دعوت کرد بروند فستیوال.

من هم هفت نفر دیگه رو دعوت کردم که بروند فستیوال.

یه خورده با بقیه موند. حالا داره بر میگرده خونه.

الان روز تعطیل هست و بهتره بنشینه سر اون مأموریت نوشتن برنامه یا بازی.


هوراااا، بالاخره نوشتن بازی بعد از چند وقت تمام شد. مأموریت تمام شد.


رسید به مرحله بعد، دوتا مأموریت داره:

یک - Reach Level 5 of the Tech Guru Career - انجام شده از قبل.

دو - Have Spent 100 Hourse on the Computer - خب از این صد ساعت، تا اینجا 83 ساعت از قبل داشته.

فقط باید بیست ساعت دیگه پشت کامپیوتر باشه تا این مأموریت تمام بشه.

تا اینجا 87 ساعت شد.

کلوب رو استارت زدم و هشت تا از بچه ها رو دعوت کردم.

کامپیوتر اشغال هست، وگرنه شاید می رفتم سراغش.


کلوب رو تعطیل کردم و بقیه هم رفتن خونه.

بشینه پست سیستم. یه خورده ساعت بگذره. الان شد 90 ساعت.


اااااا

باز نکو از خونه فرار کرد. باید تماس بگیرم با مرکز مربوطه.


بالاخره 97 ساعت شد. سه ساعت دیگه مونده. الان رفته سرکار. 

برگرده، میگذارم پشت سیستم بنشینه و سه ساعت ش تمام بشه.


هوراااا، صد ساعت تمام شد. پایان مأموریت و پایان این Aspiration. بروم یکی دیگه انتخاب کنم.


یک Aspiration دیگه انتخاب کردم به اسم "Renaissance Sim"... 

مرحله ی اول دو تا مأموریت داره:

یک - Finish Reading 3 Books

دو - Achieve Level 3 Logic Skill - قبلا انجام شده.

باید سه تا کتاب بخونه.


دیگه خسته شدم. از بازی میام بیرون.



#The_Sims_4


ماجراهای سونیا (21)


ماجراهای سونیا (21)


The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt


دقیقا نمیدونم کدوم وسیله ها رو گذاشتم که اون مأموریت تمام شد.

الان رفت مرحله ی سوم.

دو تا مأموریت داره:

یک - Have a Home Worth 200000$ - از قبل انجام شده

دو - Own 30 Windows

شوخی می کنی؟ برای خونه م 30 تا پنجره بگذارم؟ الان 14 تا داره.

ایششش.

عجب Aspiration اعصاب خورد کنی هست هاااا.

خب برای این قسمت، یه دیوار طولانی در حیاط کشیدم. روی اون 20 تا پنجره گذاشتم.


مرحله ی آخر رسیدم که دو تا مأموریت داره:

یک - Have a Home Worth 350000$ 

دو - Purchase 20 Columns


اولی که با یه کد "Motherlode" حله. تا جایی که پول به اون مقدار برسه، باید کد بزنم.

اوه، نه، منظورش پول نبود! باید ارزش خونه رو به اون مقدار برسونم. 

یعنی بروم لوازم گرون قیمت بگذارم توی خونه؟ بروم امتحان کنم.

هاااا؟ این هم تابلو گران قیمت گذاشتم، جواب نداد. پس چی کار کنم؟

بگذار توضیحات ش رو هم یه نگاه بندازم:

"Purchase a Home and Objects Worth at Least 350000$. Keep in Mind that Property Value Counts towards this as well!"

هااااا؟ دقیقا چه کاری باید انجام بدهم؟

هی روزگار. تف به این بی سوادی.

بروم دوباره امتحان کنم.

خب خب خب.

یه دیوار کشیدم، هشت تا تلویزیون دیواری بسیار بزرگ و گران گذاشتم. این هم تمام شد. آخیش.


ولی دومی چی چی گفته؟ ستون بگذارم برای خونه؟

بروم توی حیاط چند تا ستون بگذارم ببینم منظورش همین هست!

آره. فقط باید بیست تا ستون میگذاشتم. این انجام شد.


اوووفففف، این Aspiration تمام شد. چقدر اذیت کرد ها.

اصلا نگذاشت بازی کنم. همه ش درگیر این بودم که چی جوری رد کنم این رو.


یک Aspiration دیگه به اسم Computer Whiz انتخاب کردم.

یادمه این خوب و راحت بود. مرحله یی نداشت که گیر کنم و فسفر بسوزونم که چی می خواد.


مرحله ی اول دو تا مأموریت داره:

یک - Practice Programming for 5 Total Hours 

دو - Play Video Games for 5 Total Hours - از قبل انجام شده بوده.

الان گذاشتم که پنج ساعت برنامه نویسی کار کنه.


یکی از دخترهاش تماس گرفت که بروند بیرون. 

من هم 7 تای دیگه از بچه ها رو دعوت کردم که بروند. :D

آخیش... یادم نبود دیگه بچه ها خون آشام نیستن. دیگه زیر نور خورشید نمی سوزن و نمی میرن.

در عوض سن شون بالا میره و پیر میشن و بعد می میرن.

البته در حال عادی. یه وقت دیدی غرق شدن، رعد و برق بهشون خورد و مُردن و ...

یه فستیوالی بود. یه خورده موندن، حرف زدن، غذا خوردن.

فستیوال تمام شد. هر کسی برگشت خونه ی خودش.


کلوب رو استارت زدم و هشت تا از بچه های کوچیک رو هم دعوت کردم.

نکو دوباره از خونه رفت. زنگ زدم که پیداش کنن.


خب پنج ساعت تمرین برنامه نویسی تمام شد.

رفت مرحله ی بعد. سه تا مأموریت داره:

یک - Maintain Focus for 2 Straight Hours of Video Gaming

دو - Achieve Level 3 Programming Skill  - از قبل انجام شده.

سه - Own 3000$ Worth of Electronics - از قبل انجام شده.

خب خب خب، باید مأموریت اول رو انجام بدم. ولی اول باید رو حالت Focus بره که دردسر هست.

باید شطرنج بازی کنه. بروم ببینم چی میشه.


اوه اوه اوه. هوا طوفای هست، رعد و برق شدید و بارون و ... 


کلوب رو استارت زدم و هشت نفر رو هم دعوت کردم.

اااا، نکو برگشت! طبق معمول کثیف و داغون.


خب دیگه خسته شدم.

از بازی میام بیرون.


#The_Sims_4


ماجراهای سونیا (20)

ماجراهای سونیا (20)


The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt


کلوب رو استارت زدم. موفق شدم اون مرحله رو تمام کنم.

این یکی مرحله دو تا مأموریت داره.

یک - Be Good Friends with 5 Offspring

دو - Became a Master Vampire - قبلا به این مرحله رسیدم.

همممم، دقیقا باید چی کار کنه؟ منظورش این که با 5 تا خون آشام دوست بشه؟

بگذار ببینم چی جوریاس.

بله. بله. با کد "modifyrelationship Name1 Name2 100 LTR_Friendship_Main" سه نفر به دوستان اضافه کردم.

درسته با بچه های خودش آشنا است. ولی باهاشون دوست نیست. 

الان با کد با چند نفرشون دوست شد.

مرحله ی آخر این Aspiration بود.

بروم سراغ انتخاب یکی دیگه.


یکی به اسم Fabulously Wealty انتخاب کردم.

+ مرحله ی اول و دوم از قبل تمام شده بود.

+ مرحله ی سوم، گفته که 35000 پول داشته باش. من الان  24982 تا پول دارم.

یه کد Motherlode بزنم، حله. این هم تمام شد.

+ مرحله ی چهارم هم از قبل تمام شده بود.

ای ول به این زودی این Aspiration تمام شد. 


الان یکی به اسم Mansion Baron انتخاب کردم.

مرحله ی اول، دوتا مأموریت داره:

یک - Have a Home Worth 50000$ - انجام شده از قبل.

دو - own 15 Pieces of Art 

ایشششش، باید بروم بخش لوازم خانگی، 15 عدد تابلو یا مجسمه بگیرم، بگذارم توی خونه.

انجام شد. 

مرحله ی دوم دو تا مأموریت داره:

یک - Have a Home Worth 100000$ - از قبل انجام شده.

دو - Purchase 5000$ Worth of Landscaping - باید این همه پول خرج کنه واسه خرید یه سری وسیله ی دیگه.

نمی دونم چی میخواد. مخم تعطیل شده.

توی راهنمایی ش نوشته:

"Landscaping can be purchased from build Mode under the Outdoors Sort."

همممم، خب دقیقا چی باید بگذارم؟ هر چی امتحان می کنم، نمیشه.

نه، واقعاً نمی دونم چی باید بگذارم. خسته شدم.


بهتره بروم سراغ بچه ها، با اونا بازی کنم. 

بعضی هاشون رو با استفاده از کد "traits.remove_trait trait_OccultVampire" و "traits.remove_trait trait_Occult_WitchOccult"، به آدم عادی تبدیل کنم. عملا همه شون خون آشام بودن، عمرشون تمام نمیشه. بهتره آدم عادی باشن. حتی جادوگر هم نباشن.

این طوری خیلی بهتره.

از هشت نفر اول، فقط یکی رو خون آشام نگه داشتم. بقیه رو آدم عادی کردم.

از هشت نفر دوم، فقط یکی رو جادگر نگه داشتم، بقیه رو آدم عادی کردم.

از شش نفر سوم، همه شون رو آدم عادی کردم.


یه کم با هر سه تا خانواده بازی کردم.

دیگه خسته شدم.

از بازی خارج می شم.



#The_Sims_4


ماجراهای سونیا (19)


ماجراهای سونیا (19)

The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt

میخوام خونه رو عوض کنم.
این دفعه حتی زمین رو هم عوض می کنم.
کجا بروم؟
زمینی که به سرزمین مخفی جادوگرها راه داره، فقط یه جای خالی داره.
بروم اونجا؟
زمین های کنار دریا خطرناک هست واسه خون آشام ها. فرتی آتیش می گیرن.
زمین مربوط به حیوانات جالبه.
با توجه به این که اولین جایی بود که به ذهنم رسید، می روم زمین مربوط به جادوگرها.
بله. بله. می روم همونجا.

اگه خونه های آماده بگذارم، چند دقیقه واسه وسایل کفایت می کنه.
ولی اگه خودم خونه بسازم... یکی دو ساعتی وقت می بره.

بروم ببینم چه می کنم.

یه خونه ی آماده با وسایل گذاشتم. فقط چند تا وسیله رو تغییر دادم.
خونه ی جدیدی هست.
از اینا که خودم قبلا دانلود کرده بودم.

الان لیلیث تماس گرفت، سه قلوها به دنیا اومدن و پسر هستن.

کلوب رو استارت زدم. چند تا از بچه ها رو هم دعوت کردم.

خونه ی خوبی هست ها. جالبه.
ولی راه دست من نیست. کار کردن باهاش برام سخته.
ملت که برون خونه شون، خراب می کنم و خودم می سازم.
یا یه خونه ی آماده ی دیگه رو تست می کنم. 

یه خونه ساختم. 
خونه ساختن های من باحاله. هر وقت حس ش بود، تعریف می کنم که چی جوری خونه می سازم.
یک ساعتی طول کشید.

دیگه از بازی میام بیرون.


#The_Sims_4

ماجراهای سونیا (18)


ماجراهای سونیا (18)


The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt


به جای این که الان با سونیا بازی کنم، رفتم یکی از خانه ها که هر هشت نفرشون، بچه های سونیا هستن.

بگذار یه خورده با این هشت نفر بازی کنم. 


نه این که چند روز پیشا، بچه ها رو جابجا کردم. الان دیدم چهار نفرشون تبلت و کامپیوتر و ... ندارن.

باید یه خورده وسیله براشون بگذارم.

بعد بازی کنم.

یه خورده اینجا بازی کردم. یه عالمه وسیله براشون گذاشتم.


حالا دارم می روم سراغ 8 تای بعدی. اینا رو هم یه چک کنم. وسیله بگذارم. (اگه لازم بود.)

یه خورده بازی کنم باهاشون.

داشتم با اینا بازی میکردم، تماس گرفتن گفتن که Wolfgang Munch، بابای چند تا (13 تا :D) از بچه های سونیا، مُرده.

خب پیر شده بود.


برگشتم با سونیا بازی کنم.

الان گذاشتم جلوی آینه تا مهارت Charisma ببره بالا.

الان لول 9 هست، فقط یه لول دیگه به نهایت می رسه و آخرین مأموریت این Aspiration تمام میشه.

می تونم یکی دیگه انتخاب کنم.

با توجه که دیگه سرکار نمیره، دستم بازتر هستش.


همممم، یه هویی هوس کردم خونه ش رو خراب کنم. یکی دیگه بسازم.

نههههه، نباید این کار رو بکنم. به نظرم همین چند روز قبل خونه رو ساختم.


الان دایی بچه ها تماس گرفت و دعوت کرد برن بیرون. من هم قبول کردم.

می بینم که هر کسی باهاش اومده، از بچه های سونیا هستن :D


از سه تا پارتنر سونیا، فقط Lilith زنده مونده (چون خون آشام هست). 

یعنی دنبال افراد دیگه هم باشم؟ نه؟ همممم. اگه یه وقت یه کاراکتر جالب ببینم، می روم توی کارش.


واقعاً دلم میخواد خونه رو تغییر بدهم. ولی باید یه خورده بازی کنم. بعدا... 


یوهاهاهاها

بالاخره مهارت Charisma به لول ده رسید و Aspiration تمام شد. بروم یکی دیگه انتخاب کنم.

خب یکی به اسم Vampire Family انتخاب کردم.

مرحله ی اول و دوم، قبلا انجام شده. 

* بعضی وقت ها، مرحله ها مشترک هستن، مثلا فلان مهارت به فلان لول برسه و ... 

* بعضی وقت ها هم فلان مهارت رو به لول فلان رسونده بودم.

الان مرحله ی سوم دو تا مأموریت باید انجام بدهم.

یک - Train 3 offspring

دو - Convert 5 Sims into full grown vampires

اولی رو مطمئن نیستم. ولی باید بچه های خون آشام خودم رو بیارم خونه، تست کنم.

آهان، باید خون آشام های لول پایین رو تمرین بدهم و بهشون چیزی یاد بدهم.

دومی هم باید 5 نفر آدم عادی رو خون آشام کنم.

همممم. اینم سخته ها.

فعلا چهار تا از بچه های خودش که خون آشام نبودن، تبدیل کردم. 

فقط یه نفر دیگه مونده. 

ولی تمرین دادن ... اااا، از همین ها که تازه تبدیل کردم، می تونم استفاده کنم.

آره. آره.

بعدا که این Aspiration تمام شد، می روم با بچه ها بازی کنم و با کد، همه رو انسان کنم. 

که پیر بشن، بزرگ بشن، در نهایت بمیرن. البته شاید هم نه. نمیدونم. 

بعدا تصمیم میگیرم.


خب Lilith رو دعوت کردم خونه و زدم Try Baby. خیلی وقت این کار رو نکرده بودم.

زدم سه قلو و هفته ی آخر. :D


چند تا از بچه ها بالاخره به خون آشام تبدیل شدن.

از مأموریت این مرحله، فقط مونده یه نفر رو آموزش بدهم. بعدش میره مرحله ی بعدی.


یه فستیوالی شروع شد. هفت تا از بچه ها رو دعوت کردم که بریم.

شاید در این فستیوال بشه مأموریت آخر رو انجام داد.

نه، فایده نداشت.

داره بر میگرده خونه. 

کلوب رو استارت بزنم، بچه ها رو هم دعوت کنم. شاید موفق بشم.

موفق نشدم. روی یکی امتحان کردم، قبول نکرد. گزینه غیر فعال شد.

باید یه مدت زمانی بگذره تا دوباره فعال بشه.


خسته شدم.

از بازی میام بیرون.



#The_Sims_4


ماجراهای سونیا (17)


ماجراهای سونیا (17)


The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt


برای همین کلوب رو استارت زدم.

هشت تا از بچه ها رو هم دعوت کردم.

حالا میخواهم با استفاده از کد "modifyrelationship Name CatName 100 LTR_SimToPet_Friendship_Main" همه ی بچه ها رو با نکو رفیق کنم. یادم نبود این کار رو نکردم.


مهارت "Charisma" به لول 8 رسید. از لول 5 به این ور، دیگه کد نزدم براش.

فعلا خودش داره مهارت رو پُر می کنه.

مرحله ی آخر از Aspiration یی هست که انتخاب کردم. باید مهارت Charisma به 10 (نهایت) برسه.

اگه دیدم حسش نیست، با کد درستش می کنم. یوهاهاها.


این کدهای Cheats برای من که خیلی خوبه :D


اعلامیه ی فستیوال Flea Market اومد. بگذار چند نفر رو دعوت کنم. با خودم ببرم. :D

* با خودش فقط 7 نفر رو می تونه ببره. فقط توی مهمانی های رسمی میشه 15 نفر دعوت کرد.

در بقیه ی موارد، تعداد کل بازیکن ها (و حیوانات) 8 نفر هست.


توی فستیوال، کلوب رو استارت زدم.

خب یکی از دخترهای دبیرستانی ش به اسم "کاساندرا" که خون آشام هم بود، توی آفتاب وایستاده بود. 

نرفته بود توی ساختمون. یا چتر باز نکرده بود. سوخت. مُرد. یکی از بچه های سونیا مُرد.


الان یکی از دخترهاش که جادوگر هست تماس گرفت که بروند سرزمین مخفی جادوگرها.

احتمالاً برای دوئل باشه.

چون دوئل های جادوگری، چند نوع داره (تنفر / دوستانه / آموزشی) و دو مورد دیگه که نمیدونم چی هست.

من همیشه بر اساس نوع آموزشی و دوستانه با بقیه دوئل کردم. 

بقیه هم که من رو به دوئل دعوت کردن، احتمالا همین باید باشه.


یه خورده در سرزمین مخفی موندم. یادم نبود خیلی از بچه هاش هم جادوگر هستن، هم خون آشام. 

الان دارم یه سریهاشون رو می بینم. 


هممم، تا حالا در مورد چوب جادو یا جاروی پرنده گفته بودم؟

خب هر چی لول یه جادوگر بالا بره، می تونه چوب جادو و جاروی پرنده بخره.

هر چند با استفاده از Debug هم میشه از همون اول، همه رو براش گرفت.

تنوع زیادی دارن، هم از نظر نوع، هم رنگ.

از نظر من، سخت ترین کار یه جادوگر، درست کردن معجون هست.

چون باید مواد اولیه ش رو دقیق ببینی چی هست، بری بخری و بعد معجون درست کنی.

حتی اگه لول معجون سازی ت هم نهایت باشه، احتمال داره موقع درست کردن معجون، اشتباه کنی.

خودت و اطرافیان مسموم بشن. یا حتی بمیری (اگه لول پایین باشی، احتمال مرگ خیلی زیاده).

همه ی این موارد رو قبلا با بازیکن های دیگه تجربه کردم :D


اولین روز کاری بعد از رئیس پاسگاه شدن هست. باید دید امروز چه تغییری در مأموریت های محل کار داده میشه.

یوهاهاها

می بینم که مأموریت ها عوض نشده.

باید از مجرمهای داخل بازداشتگاه عکس می گرفتم.

باید می رفتم یه محلی، دو ساعت گشت می زدم.

با افراد صحبت می کردم.

حالا هم دارم برمیگردم پاسگاه.

کم کم تایم کاری تمام میشه. 


کلوب رو استارت زدم و هشت نفر رو هم دعوت کردم.


با توجه به این که مأموریت های داخل شغل، همه شون تقرییا یه جور بوده.

الان هم فرقی نکرده، اصلا لازم هست که توی این شغل بمونه؟

ترجیح میدهم که یه مدت نره سرکار. بعدا یه شغل دیگه انتخاب کنه.

این گزینه ی جذابی هست. بگذار "Quit Job" بزنم.


خب از شغل ش اومد بیرون.

دیگه حوصله بازی ندارم.

خارج میشم.



#The_Sims_4


ماجراهای سونیا (16)


ماجراهای سونیا (16)

The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt

خب نزدیک های صبح، کلوب رو تعطیل کردم.
ولی wolfgang موند.پیر شده، دیگه قابلیت try baby نداره.
تایم کاری رسید. ولی پیغام نیومد که من بتونم انتخاب کنم و برم سرکار.
خودش تنهایی رفت سرکار.
ااااا
نکنه یه وقت فعال نشه این گزینه ی رفتن به سرکار. 
اون وقت باید یه دور از شغل بیام بیرون. دوباره شاغل بشم.

اااا، من که نیستم، ولی لیلیث توی خونه چی کار می کنه؟
کی اومد که من ندیدم. 
البته فکر کنم قبلا بهش کلید داده بود. ولی ندیده بود که خودش بیاد داخل.
یادم نمیاد.

تایم کاری تمام شده. برگشت خونه.
کلوب رو استارت زدم. بچه های کوچیک رو هم دعوت کردم.
کارهای تکراری...

صبح شد، تایم کاری. آخیش، پیغام join اومد که در محل کار مدیریتش کنم.
الان در حال رفتن به محیط کار هست.
باید دید امروز چه کارهایی انجام میده. و صد البته همه ش تکراری حساب میشه :D
یه سری کارهای تکراری انجام شد. ولی هنوز موفق نشدم اون مأموریت ارتقاء شغلی رو انجام بدهم.
تایم کاری تمام شد. دارم برمی گردم خونه.

تا رسیدم خونه، لیلیث تماس گرفت که بریم بیرون. گفتم باشه.
رفتن استخر! یه سری از بچه های بزرگ رو هم دعوت کردن. 
یه خورده اونجا موندم. حالا هم دارم بر میگردم خونه.

یوهاهاهاها، کد "Careers.promote Detective" رو چند بار زدم. به درجه ی رئیس پلیسی رسیدم.
دیدم واقعا نمیشه بخوام ذره ذره بروم جلو. حالا باید ببینم با این رده ی شغلی، باید چی جوری کار کنم.
اون مأموریت های ارتقاء شغل هم دیگه نیستن.

ااااا، روز تعطیل هست.
نکو دوباره از خونه رفته. تماس گرفتم که پیداش کنن.

بسه دیگه. خسته شدم.
از بازی میام بیرون.

#The_Sims_4

ماجراهای سونیا (15)

ماجراهای سونیا (15)


The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt


به جای اینکه با بازیکن خودم بازی کنم، دارم می روم سراغ یکی از خونه هایی که هر هشت نفرشون، بچه های سونیا هستن.

می خوام یه مدت با این خانواده بازی کنم.

یه خورده با اینا بازی کردم. 


الان می خوام بروم سراغ بازیکن اصلی خودم :D

تایم کاری. بروم ببینم این دفعه چه جوری کار می کنم.

دیتابیس رو چک کردم. با رئیس پلیس حرف زدم. گزارش نوشتم.

اثر انگشت بگیرم. دوباره گزارش بنویسم. دوباره بروم بیرون پاسگاه.

باید دو ساعت اون اطراف کشیک می دادم، با دو نفر صحبت می کردم.

حالا باید برگردم پاسگاه.

تایم کاری داره تمام میشه. عملا هیچ کاری نمیشه انجام داد.

وقت برگشتن به خانه است.


یه مهمونی گرفتم. همه ی بچه کوچیک ها رو دعوت کردم.

یه چند تا از بچه های بزرگتر رو هم دعوت کردم.

بعضی ها رو با کد با هم دوست کرده بودم.


مهمونی تمام شد. باید یه سری از لوازم اضافه رو حذف کنم.

استفاده نمیکنم. خونه شلوغ شده. باید حذف کنم.


تایم کاری رسید. ولی این دفعه گذاشتم خودش تکی بره سرکار.

ببینم میشه یه پرونده حل کرد یا نه.

هنوز که هنوزه مأموریت ارتقاء شغلی رو نتونستم حل کنم.

هی روزگار.


از سرکار برگشت خونه. کلوب رو استارت زدم. یه سری بچه های کوچیک رو هم دعوت کردم.


امروز خیلی خیلی کم بازی کردم.

از بازی میام بیرون.



#The_Sims_4


ماجراهای سونیا (14)


ماجراهای سونیا (14)

The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt

روز سیزدهم...

تایم کاری... دارم می روم سرکار.
هنوز موفق نشدم یه پرونده حل کنم.
یعنی چی جوریه؟
نکنه دوباره برگردم سر اون صحنه ی جرمی که رفته بودم و مدرک برداشتم؟
یادم است یه سری مدارک رو روی تابلوی بزرگ وصل کرده بودم.
دقیقا عین سریال های پلیسی.
یعنی امروز مأموریت های روزانه ی شغلی رو انجام ندهم، بروم سراغ این کار؟
یعنی جواب میده؟
باشه، امتحان می کنم.

زدم روی اون تابلوی مربوطه و رفتم سر صحنه ی جرم.
یه عالمه از مدارک عکس گرفتم، اثر انگشت جمع کردم، جستجو کردم، با شاهدها حرف زدم.
حالا دارم بر میگردم اداره. باید دید در ادامه چی میشه.
هیچ کاری انجام نشد. 
فقط دو تا مأموریت روزانه انجام شد. تایم کاری تمام شد.
کاری هم برای اون پرونده پیش نرفت. نمی دونم چی جوری باید بازی کنم.

تا رسید خونه Caleb زنگ زد، دعوت کرد بروم خونه شون. گفتم باشه.
چند تا از بچه ها رو هم تماس گرفتم؛ اونا هم باشن.
یه خورده موندن... حالا برمیگردم خونه.

در اولین فرصت که آخرین مأموریت تمام بشه (همون که 14 روز بدون اجازه خون نخوره).
این که تمام بشه، می روم یه خونه ی جدید میسازم. تکراری شده این خونه.

تمام شد. 14 روز تمام شد. این Aspiration تمام شد.
حالا قبل از انتخاب یک Aspiration جدید، این خونه رو خراب می کنم. یه خونه ی جدید می سازم.
یوهاهاها

فکر کنم یک ساعتی وقت ببره.

خب بالاخره ساخت خانه تمام شد. چقدر طول میکشه. کلا بازی کردن یادم میره.
دو روز تطعیلی است.
راستی یادم رفته بود، باید یه Aspiration جدید انتخاب کنم.
یکی به اسم "Friend of the World" انتخاب کردم.
مأموریت های چهار مرحله رو نگاه میکنم، بیشتر در مورد آشنا شدن و حرف زدن و ... هست.
شاید راحت باشه. نمیدونم.
فعلا مرحله ی اول گفته:
یک - "Introduce Self to 10 Sims" این یکی چیه؟ ببینم چه توضیحی داده. آهان. باید با ده آدم جدید آشنا بشوم.
دو - "Have 3 Friends" این رو که دارم.
پس باید راه بیافتم توی خیابون، ده تا آدم جدید آشنا بشم.

شش تا از بچه ها رو دعوت کردم و با نکو رفتیم پارک.
اونا برون بازی کنن. من هم بروم سراغ آشنایی با ده نفر جدید.
خب خب خب... بالاخره با ده نفر آشنا شدم.

رفت مرحله ی دوم.
یک - Meet Someone New in 3 Deifferents Locations
دو - Achiveve Level Charisma Skill - این از قبل انجام شده.
مأموریت اول هم، گفته با سه نفر آشنا بشم. ولی هر کدوم در یک شهر و مکان دیگه باشم.
این پارکی که هستم، باید یه نفر جدید اشنا بشم.
دو تا جای دیگه هم بروم و هر دو جا، با یه نفر دیگه آشنا بشم.
خب انجام شد. رفت مرحله ی بعدی.

یک - Hafe 20 Friends - قبلا 20 تا دوست داشتم.
دو - Make a BFF - قبلا یه دونه بست فرند داشتم.
سه - Achieve Level 10 Charisma Skill - الان لول 6 هستم.
شاید با کد این رو هم 10 کردم. 
ولی الان خسته شدم دیگه.
می خوام برگردم خونه.
بازی رو ذخیره کنم.
از باری خارج بشوم.


#The_Sims_4

ماجراهای سونیا (13)


ماجراهای سونیا (13)


The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt


کلوب رو استارت زده بودم. بچه ها داشتن بسکتبال بازی می کردن.

سونیا رو فرستادم ماهیگیری. دو نفر از اعضای کلوب رو هم دعوت کردم به ماهیگیری.

کلوب رو تعطیل کردم برن خونه. دیگه صبح شده...


روز یازدهم...


الان Wolfgang تماس گرفت. سه قلوها به دنیا اومدن. یه دختر، دو تا پسر.

ااااا، پس برای همین وقتی کلوب رو استارت زدم، نیومده بود اینجا.


زمان کاری هست. اومدم ایستگاه پلیس.

باید اول از یه مظنون (انگاری همون مظنونی دیروزی هست که بازداشت کردم)، بازجویی بکنم.

بعدش باید Database پلیس رو چک کنم.

باید کاراکتر رو ببرم یه جایی دنبال مدرک انگاری.

ااااا، نگو باید بازجویی رو دستی تمام می کردم. میگم چقدر طول کشید. اه اه اه، کلی از زمانم از دست رفت.

رفتم به یه موزه. باید با چند نفر صحبت می کردم.

انگاری شبیه به گشت زدن بود اطراف موزه.

حالا هم باید برگردم اداره.

خب باید اثر انگشت بگیرم، با رئیس ایستگاه صحبت کنم. و باید از یه مجرم عکس بگیرم.

وقت تمام شد. فقط انگشت نگاری کردم.

چه روز کاری نحسی بود. همه ش هم به خاطر اون بازجویی بود که نمی دونستم باید خودم بازجویی کنم.

باید برگرده خونه.


مهمونی گرفتم. 15 نفر میشه  دعوت کرد. فقط 15 تا از بچه ها رو دعوت کردم.


روز دوازدهم...


تایم کاری رسیده. بروم ببینم این دفعه جه دسته گلی به آب میدهم.

اثر انگشت گرفتم، با یکی از همکارها صحبت کردم. حالا باید بره بیرون از پاسگاه.

باید یه نفر رو بازداشت کنم. اااا، این همونی هست که قبلا بازداشت کرده بودم.

و روز کاری قبلی هم مثلا ازش بازجویی کرده بودم. چی شد دوباره دستگیر شد! :D

دستگیرش کردم، دارم می برشم پاسگاه. ببینم چه مأموریت دیگه یی باید انجام بدهم.

باید از این یارو که بازداشت کردم، عکس بگیرم. بعدش بازجویی کنم.

بعدش باید پشت میز ورودی بنشینم که اراب رجوع میاد، کارشون رو راه بندازم.

وسط بازجویی تایم کاری تمام شد، برگشتم خونه.

هاهاها، یه گزینه داره پلیس خوب، پلیس بد! هر کدوم یه سری راه کار دارن.

عین پلیس خوب ها بازجویی کنم یا پلیس بدها. خیلی بامزه است.

کاش وقت داشتم ببینم چی به چی هست.

یه گزینه هم داره که در مورد مدارک و پرونده و... حرف می زنه با مظنون.


چه خبره؟ برگشتم خونه، دو تا از بچه ها اومدن.

لیلیث زنگ زد، دعوت کرد به جایی. گفتم باشه. داره میره جایی که دعوت شده.

دقت نکردم کجا! :D هر وقت رسیدم، متوجه میشم.

یه رستورانی هست که اومدیم.

بگذار کلوب رو استارت بزنم، بیان اینجا.


دیگه میخواستم برگردم خونه، یکی از دخترها زنگ زد، گفت برویم سرزمین مخفی جادوگرها برای دوئل.

گفتم باشه. حالا دارن میرن سرزمین مخفی جادوگرها.

حالا که تا اینجا اومدم، یه سر هم به فروشگاه ها بزنم، ببینم چی داره. چی نداره.

از وقتی همه رو با Debug میگیرم، دیگه نیازی نیست بروم از مغازه هاش خرید کنم.

با دو نفر دوئل کردم. حالا باید برگردم خونه.


دیگه خسته شدم. از بازی میام بیرون.


#The_Sims_4


ماجراهای سونیا (12)


ماجراهای سونیا (12)

The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt

روز هفتم هست...

خب یه مأموریتی هست برای این که ارتقاء شغلی بگیره و حقوقش بره بالا.
عنوان مأموریت "Solve 1 Case"
توضیح مأموریت: "Get One in the Black! Solve Your First Case.
فعلا اصلا نمیدونم یعنی چی! کجا باید اولین پرونده رو حل کنه. 
توی محل کارش؟ یا توی خونه؟ چی جوریاس؟!

ایششششششش، نکو کجا فرار کردی باز؟!
بگذار زنگ بزنم پیداش کنن!

امروز تعطیل است، سرکار نمیره. "Lilith" اومده، بگذار یه "Try Baby" بزنم.
یوهاهاها
تنظیم کردم: سه قلو - هفته ی آخر

کلوب رو استارت زدم. چند تا از بچه ها رو هم دعوت کردم.

روز هشتم...
فعلا کارهای تکراری انجام میدهم. نقاشی کشیدن، نوشتن کتاب و ... 
تا این چند روز هم بگذره.
ولی الان هوس کردم دوباره خونه ش رو عوض کنم.
البته زمین رو نه، همین سرزمین خون آشام ها خوبه. فقط خونه رو عوض کنم.
خرابش کنم، یکی دیگه بسازم. یا از خونه های آماده استفاده کنم و فقط لوازم رو بگذارم.
همممممم
ولی چند ساعت طول می کشه. و این که جزء زمانی حساب نمیشه که بازیکن ت بازی می کنه.

الان "Lilith" تماس گرفت، سه قلوها به دنیا اومدن و دختر هستن.

روز کاری رسید.
دارم سعی می کنم مأموریت ها رو انجام بدهم.
فعلا باید بروم سر صحنه ی جرم، تا مأموریت های مربوطه فعال بشه.
باید از صحنه ی جرم  عکس بگیرم، نمونه برداری کنم.
یه مأموریت دیگه هم هست نمی دونم چیه... همممم، انگاری باید با یکی حرف بزنم؟
آهان، باید با دو نفر از آدم های اون صحنه ی جرم، صحبت میکردم و گزارش تهیه میکردم.
الان باید برگردم پاسگاه. و اگه مثل دفعه ی قبل باشه، باید مدارک رو بگذارم برای آنالیز کردن.
زمان کاری تمام شد...
نمیدونم مأموریت های محل کار، سقف داره، یا این که تا زمانی که تایم کاری تمام نشده، باید مأموریت انجام داد؟
به هر حال تا لحظه ی آخر داشتم مأموریت انجام میدادم.

الان هم برگشتم خونه. کلوب رو استارت زدم. ملت اومدن.
البته اون اعضای قبلی همه مُردن (پیر شدن و مُردن) این اعضای جدید، شش نفرشون از بچه های خود سونیا هستن :D

روز دهم...

دوباره با "Wolfgang" گزینه ی "try baby" رو زدم. سه قلو و هفته ی آخر تنظیم کردم براش.

روز کاری بود، یه نفر رو بازداشت کردم، اثر انگشت و بازرسی بدنی و بازجویی.
یه عالمه مدرک آنالیز کردم و ثبت کردم.
چقدر کار انجام دادم. فقط یه بار برای دستگیری مظنون از پاسگاه خارج شدم.
تایم کاری تمام شد. دارم بر میگردم خانه.

خسته شدم. از بازی میام بیرون.

#The_Sims_4

ماجراهای سونیا (11)


ماجراهای سونیا (11)

The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt

در راستای حرکت دیشبی، اومدم نگاه کنم ببینم چند تا بچه دیگه مونده.
به نظر میاد، دیشب همه رو رفتم چک کردم. الان چیزی به چشم نمیاد.
چند تا بودن؟ 6+6+5+5 = 22 تا بچه بودن؟ همممم.
یادم نمیاد سونیا 22 تا بچه داشته باشه؟ بیشتر نبودن؟ 
از بس زیادن، یادم نیست. و نه این که هیچ مسئولیتی در قبالشون ندارم، فرقی نداشته.

راستی، دیشب متوجه شدم بعضی از بچه ها، مثل خودش، هم جادوگر هستن، هم خون آشام!
خیلی جالب بود.
انتظار نداشتم مثل خودش، هر دو مورد رو باشن. بسی بسیار جالب بود.

داشتم فکر می کردم اون بچه هایی که انسان عادی هستن، بروم با کد، همه شون رو بکنم پری دریایی.
حالا شاید بعدا. فعلا میخوام با خود سونیا بازی کنم.

روز چهارم رسید...
هنوز ده روز دیگه به پایان این مرحله از مأموریت مونده.

اووووووووههههه
بگذار براش یه شغل انتخاب کنم. این ده روز باقی مانده، بیکار نباشم.
ببینم چه شغلی جالبه الان...

شغلی که انتخاب کردم Detective هست. البته این شغل به خاطر وجود پک مشاغل هست که به بازی اضافه شده.

ااااااااااااااااااااااا
الان تماس گرفتن که Morgyn Ember (بابای سه تا از بچه هاش، مُرد.)، جادوگر بود. 
خیلی وقت بود که پیر شده بود و گزینه ی Try Baby براش نمی اومد.
به نظر میاد از اون نوع مشاغلی هست که می تونم مدیریت ش کنم. 
مثل شغل های قبلی نیست که زمانی که بازیکن سرکار هست، من هیچ کاری نتونم بکنم.

الان که نگاه می کنم، خیلی از بچه ها Teen شدن. دیگه هیچ نوزادی که نیست.

از فردا باید بره سرکار. 
الان می خوام ببرمش مهمونی، یکی از خونه هایی که بچه هاش هستن.

روز پنجم رسید.
باید برگرده خونه. چند ساعت دیگه باید بره سرکار.
البته با استفاده از Cheats، همه چی رو پُر کردم. برای همین الان خسته و گرسنه نیست.

بالاخره اولین روز سرکار.
اوووو، دخترم لباس پلیس پوشیده.
باید مأموریت امروز رو انجام بدم. (Get a Case Assignment)
توی اداره ی پلیس هستم، بازداشتگاه سمت راسته. طبقه بالا اتاق ورزش و استراحت.
میز کاراگاه ها سمت چپ... منتظر بودم یکی از کاراگاه ها بلند بشه، بتونم از سیستم اداره استفاده کنم.

باید به پرونده بگیرم. تا زمان پایان شیفت کاری وقت دارم یه پرونده رو حل کنم.
این پرونده "Travel to Crime Scene" رو داد. انگاری اسم یه منطقه است. باید از روی نقشه نگاه کنم.
بروم برای حل پرونده.
نه، نقشه نیاز نداشت. روی کامپیوتر پلیس گزینه ی "Travel to Crime Scene" فعال شده. 
باید ببینم بعدش چی میشه...
سه تا کار باید انجام بشه:
Take Crime Scene Pictures
Get a Report From a Witness
Collect Clues at the Crime scene
همممم، نکنه اسم شهر نیست، منظورش محل جرم است؟
احتمالا همین هست. برای همین نقشه شهرها فعال نبود. 
بروم ببینم چه کار باید بکنم.
قبلا این شغل Detective رو بازی نکرده بودم. دو تا شغل دیگه رو قبلاها تست کرده بودم.
اااا، هر کدوم رو انجام دادم، یه سری دیگه اومد. 
چه باحال، از محل جرم عکس گرفتم، یه سری مدرک جمع کردم، با افراد محل صحبت کردم.
حالا باید برگردم اداره.

مدارکی که جمع کردم باید آنالیز بشن، گذاشتم توی دستگاه تا آنالیز کنه.
محل جرمی که بودم، همه ی دستگاه ها خراب شده بود.
به نظر می اومد یه روح هم در حال حرکت هست.
معمولا روح ها باعث خرابی لوازم میشن.
به نظر میاد کار روح باشه. 
باید دید آنالیز مدارک صحنه ی جرم، چی نوشن میده.
همممممم، الان باید اثر انگشت دو نفر از افراد بازداشتگاه رو بگیرم.
نه، درست بود. باید اثر انگشت بازداشتی ها رو بگیرم.
اول فکر کردم باید برگردم صحنه ی جرم. نه درست متوجه شدم.
حالا باید دو نفر رو بازرسی بدنی بکنم.
لعنتی وقت داره تمام میشه. هنوز پرونده حل نشده.
وقت کاری تمام شد. باید برگرده خونه. هنوز یه سری مأموریت مونده بود.
کار نیمه تمام موند که! چقدر سخت.

روز دوم کار.
برم ببینم امروز چی کار می تونم بکنم.
چقدر سخته... همه ش هم به خاطر این که زبانم ضعیفه.
اصلا متوجه نمیشم منظور فلان مأموریت چیه. 
یا چی جوری حل کنم.
روز قبلی راحت تر بود کار کردن. ایشششش.
تف به این زبان بلد نبودن.
پاشدم یه دیکشنری آوردم کنارم، شاید کمکی بکنه.

روز دوم کاری تمام شد، بدون هیچ حرکت مفیدی.
چقدر سخت.
آخر هفته شده. دو روز تعطیل هست.

از بازی اومدم بیرون.

#The_Sims_4


ماجراهای سونیا (10)


ماجراهای سونیا (10)


The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt


خب الان میخوام با بازیکن های دیگه بازی کنم.

می خوام بروم توی خانواده هایی که بچه ها رو پخش کردم.

براشون یه سری وسیله بخرم که بگذارن توی Inventory خودشون. 

یه چیزهایی مثل تبلت، لپتاپ، ام.پی.تری پلیر، اسباب بازی و ... 


شاید هم کد "modifyrelationship Name1 Name2 100 LTR_Friendship_Main" رو بزنم تا همه شون با هم دوست بشن.


در خانواده ی اول، 5 تا بچه بودن.

در خانواده ی دوم، 6 تا بچه بودن.

در خانواده ی سوم، 5 تا بچه بودن.

در خانواده ی چهارم، 6 تا بچه بودن.


برای همه شون وسیله های لازم رو گذاشتم. ولی در مورد کد روابط، تک و توک کار کردم.


دیگه بقیه ش رو نگاه نکردم. فعلا همینا باشه. خسته شدم دیگه.

یه دفعه دیگه میام بازی.


#The_Sims_4

ماجراهای سونیا (9)


ماجراهای سونیا (9)


The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt


یه درخت پلاسما گذاشتم توی خونه. حال نداشتم میوه ش رو بکارم تا بزرگ بشه.

برای همین با استفاده از کدها و Debug، درخت کامل رو گذاشتم.

منتظرم میوه بده تا بتونم برداشت کنم.


یکی از مأموریت های این مرحله، اینه که سه بار میوه برداشت بشه.

یکی دیگه گفته باید 14 روز خون آدم ها رو بدون اجازه نخوری.

این دو تا اصلا مشکی نیست.

می مونه Make a BFF که هنوز نفهمیدم منظورش چیه؟

حتی با این که توضیحات هم گذاشته.

اینا رو واسه توضیح نوشته:

Click on a Sim and Perform Friendly or Funny Socials to Increase Relationship!

همممممم، این که مشکلی نیست. ولی دقیقا چقدر باید این حرکت رو بزنم؟

یعنی با کد امتحان کنم؟ آره، اول با کد امتحان می کنم. 

بعد روی یکی از کاراکترها (شاید هم یکی از بچه های سونیا) امتحانش کنم. 

همممم، کاراکترهای دیگه رو بی خیال، هون بچه های خودش خوبه.


حالا این رو ولش کن.

الان دیدم سه قلوهای اول که از Lilith بودن، بچه دبیرستانی (Teen) شدن! 


الان Wolfgang تماس گرفت. سه قلوها به دنیا اومدن، هر سه دختر هستن.


خب ماموریت Make a BFF حل شد. کافی بود که یه Best Friend داشته باشه. روی Lilith امتحان کردم.


یک روز گذشت...


در حال حاضر کلوب 7300 تا امتیاز دازه که می تونم خرج کنم.

برم یه چرخی بزنم ببینم چی مونده که برای کلوب بگیرم.

همه ش رو خرج کردم، فقط 87 امتیاز مونده. 


روز سوم...

نکو دوباره گذاشت رفت. الان نوبت برداشت دوم از درخت پلاسما است.

گذاشتم یه کتاب بنویسه.

زنگ زدم نکو رو پیدا کنن و برگرده.


تا الان دو بار از میوه پلاسما برداشت کردم. فقط یک دور دیگه مونده.

و از این مرحله، فقط گذشتن اون 14 روز می مونه در نهایت. که چقدر طولانی میگذره...


روز چهارم...

آخرین میوه پلاسما هم برداشت شد.

تنها مأموریت باقی مانده در این مرحله، گذشتن همین 14 روز هست.


فعلا یه سری کارهای تکراری انجام میدم.


بسه دیگه. خسته شدم. از بازی میام بیرون.




#The_Sims_4


ماجراهای سونیا (8)

ماجراهای سونیا (8)


The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt


بچه هایی که در خانواده های Munch و Vatore بودن رو پخش کردم در بین بقیه ی خانواده ها.

حالا دوباره می تونم اون کاراکترهای مورد نظر رو حامله کنم :D

چون تعداد اعضای خانواده شون کم شدن. یوهاهاها.


خب یه Aspiration جدید انتخاب کردم. 

مرحله ی اولش تمام شد. مرحله ی دوم، یه قسمت داره، گفته 5 روز به هیچ آدمی صدمه نزن و خونش رو نخور.

این اصلا مشکل نیست. در حالت عادی هم کم پیش می اومد که از یه آدم مستقیم خون بخوره.

اکثر مواقع از پاکت های پلاسما استفاده می کنه.


از بس که دیر جنبیدم. Morgyn پیر شده و دیگه گزینه ی Try Baby براش فعال نمیشه.

حالا باید تا Wolfgang جوانه، روش کار کنم. 

خب دوقلو هستن و هفته ی آخر.


نکو دوباره رفته... منتظرم برگرده. 


زنگ زدم Lilith بیاد خونه، باهاش عشقولی درکنه و Try Baby بزنه. یوهاهاها

این رو هم سه قلو و هفته ی آخر انتخاب کردم.


نکو در حال برگشتن هست.


کلوب رو استارت زدم. چند نفر هم جداگانه دعوت کردم.

یه فستیوالی شروع شد. الان زدم که بره فستیوال!

بیست روز از خونه بیرون نرفته بود. همه ی این فستیوال ها و ... از بین رفته بودن.


الان Wolfgang تماس گرفت، دوقلوها به دنیا اومدن. یه دختر، یه پسر.


آمار تعداد بچه ها از دستم در رفته. چون عملا هیچ مسئولیتی در قبالشون ندارم :D


اااااااااااا، پس چرا Lilith تماس نگرفته بود؟ الان دیدم سه قلوهاش به دنیا اومدن. یه دختر، دو تا پسر.


یک روز گذشته...


یه فستیوال دیگه اومد. قراره شرکت کنم. زنگ زد چند تا از بچه هاش هم بیان.

هر چند نمی دونم کدوم به کدومه :D چه پدر جالبی! شاید هم باید گفت مادر؟ نه؟ 


روز سوم...

فعلا یه پروسه ی تکراری از استارت کلوب و دعوت بچه ها دارم.

تا ببینم چی میشه.


خب بالاخره پنج روز تمام شد.

مرحله ی بعدی مأموریت ها اومد. برم ببینم چی میگن.


آخرین بچه هایی که به دنیا اومده بودن، همه شون یه ورژن بزرگتر شدن.


مرحله ی قبلی تمام شد.

حالا رسیدم به مرحله ی آخر این Aspiration... یه 14 روز باید بدون اجازه خون کسی رو نخورم.

یکی هم گفته باید درخت پلاسما بکارم و میوه ش رو برداشت کنم.

یکی دیگه هم گفته Make a BFF... که دقیقا نمی دونم چیه.

یه سری توضیح داره. ولی... 


دیگه خسته شدم.

باشه یه دفعه ی دیگه.

از بازی میام بیرون.


#The_Sims_4


ماجراهای سونیا (7)


ماجراهای سونیا (7)

The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt

روز سیزدهم شد! فقط هفت روز دیگه به پایان این مأمورت مونده.
بعدش می تونم یه Aspiration دیگه انتخاب کنم.

بگذار با استفاده از کد "modifyrelationship Name 1 Name 2 100 LTR_Friendship_Main" بچه های سونیا رو با هم دوست و آشنا کنم. این طوری باشه، ممکنه همدیگه رو اصلا نبینن.

هاهاها
تعدادشون زیاده. فقط یکی شون رو انتخاب و با بقیه دوست کردم. حال نداشتم بقیه شون رو هم بزنم.
همچین هم مهم نیست. یوهاهاهاها

حالا اگه یه وقتی دوباره حسش بود، این کار رو خواهم کرد.
اونا که خون آشام هستن، در حالت عادی نمی میرن. مگه این که برن زیر خورشید بسوزن و ... 

الان Wolfgang تماس گرفت، گفت دوقلوها به دنیا اومدن و دختر هستن.

کلوب رو استارت زدم، هشت تا از بچه ها رو به صورت تصادفی انتخاب و دعوت کردم.

نکو دوباره فرار کرده. تماس گرفتم به مرکز مربوطه.

خب در بخش Program کامپیوتر، زدم Start Side Job، یه خورده وقتش پر بشه.
البته میشه خیلی کارها کرد که این 5 روز باقی مانده بگذره.
مثلا نقاشی بکشه و بفروشه. (یا ذخیره کنه.)
کتاب بنویسه و بفروشه. (یا ذخیره کنه.)
برنامه بنویسه، بازی بنویسه و ...
ترجیحا همه ی موارد مربوط به کار در داخل خانه.

ایششششش
نکوی خوشگلم، کثیف و داغون برگشت...

روز شانزدهم...

برداشتم مدل مو و یکی دو تا لباس ش رو عوض کردم.
تا الان موی مشکی و بلندی داشت، ولی الان کوتاهش کردم و قهوه ای.

روز هفدهم...
الان یه مهمونی زدم، همه ی بچه ها رو دعوت کردم. (لااقل اونایی که اسمشون بود توی دفترچه تلفن.)
همممم
نه این که تعدادشون زیاده، الان نمی تونم تشخیص بدهم کدوم ها تغییر کردن.
فقط مشخصه که یه سریهاشون بزرگتر شدن و مدرسه می رن.

روز هجدهم...
وووااایییییییییییی، این تمام بشه، فقط دو روز دیگه می مونه!

تماممممممم! بیست روز تمام شد. Aspiration فعلی کامل شد. هزار امتیاز مربوطه رو داد.
آخیششش.
حالا می تونم بروم یه Aspiration دیگه انتخاب کنم.
می دونم یه دونه دیگه مربوط به خون آشام ها بود. اون رو باید انتخاب کنم.


#The_Sims_4

ماجراهای سونیا (6)

ماجراهای سونیا (6)

The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt

قبل از این که بروم سراغ سونیا، بهترین کار اینه که بروم سراغ اون بچه ها.
ببینم چی به چیه.

خب سه قلوهایی که مال Morgyn هستن، دوتاشون جادوگر شدن، یکی شون آدم معمولی.
سه قلوهایی که مال Wolfgang هستن، یه خون آشام، یه جادوگر، یه آدم معمولی. 
از پنج تا بچه یی که مال Lilith هست، دوتا خون آشام، سه تا آدم معمولی.
جهت یادآوری:
* Morgyn: جادوگر 
* سونیا: جادوگر - خون آشام
* Wolfgang: آدم معمولی
* Lilith: خون آشام

حالا باید دید بچه ی آخر Lilith در آینده چی میشه.
چرا گفتم آخر، چون هر خانواده یی فقط می تونه 8 کاراکتر داشته باشه. (آدم و حیوان خانگی).
و این بچه ی آخر که به دنیا بیاد، خانواده ی Lilith، هشت تا میشن. 
البته مشکلی نیست ها. می تونم هرچند وقت یه بار، جابه جاشون کنم.
مثلا بچه ها رو پخش کنم بین خانواده های دیگه.
بله. بله. اینجوریاس.

روز نهم...
الان طوفان و باد و بارون و رعد و برق!
با این که وسیله ی ورزشی ش، زیر سایبان بود، ولی رعد و برق بهش زد، نابود شد.
باید تعویض می کردم.
رعدوبرق های بازی خیلی ترسناکه! دقیقا مثل دنیای واقعی!

الان زدم مهمونی بگیره. تا 15 نفر می تونه دعوت کنه خونه ش.
میشه گفت بچه ها رو دعوت کردم.
کلوب رو هم استارت زدم. 
یه خونه ی شلوغ و پلوغی شده الان... توی این طوفان.

الان Lilith تماس گرفت، گفت بچه پسره.

روز دهم...
ده روز دیگه مونده... چقدر طولانی.

کلوب رو استارت زدم. اومدن دارن فعالیت می کنن.
سه قلوهای Lilith یه درجه بزرگتر شدن و حالا مدرسه می رن.
یه سری از بچه ها رو دعوت کردم بیان تا با هم باشن.

روز یازدهم رسید...
روز دوازدهم رسید...

یه هویی هوس کردم که خونه رو عوض کنم.
الان Wolfgang اومده، بگذار بره، بعدش خونه رو خراب می کنم. یه دونه خودم می سازم.
البته واسش زدم Try Baby... ولی یادمه خونه شون شلوغ بود. نمیدونم چند تا بچه بده.
بگذار اسکن بزنم. خب توی اسکن گفت دوقلو شده. 
اااا، گذاشت رفت، وقت نکردم براش مشخص کنم که هفته ی آخرش باشه.

خونه یی که توش بودم، یکی از خانه های آماده ی بازی بود.
فقط لوازمش رو خودم گذاشته بودم.
حالا قراره ببرمش زمین مربوط به خون آشام ها که مه آلوده همیشه.
اونجا یه خونه بسازم.

خب در حال انتقال به زمین خون آشام هست.
یادم باشه اولین کار باید یه سری کد بزنم.
* کد bb.moveobjects باعث میشه وسلیه ها رو هر جایی بتونم بگذارم. 
* کد bb.showhiddenobjects هم وسایل مخفی رو نشون میده و میشه از Debug استفاده کرد.

یکی از بزرگترین مشکلات سیمز (البته شاید برای من این طوری هست)، کلی زمان طول می کشه تا مثلا از یه شهری به شهر دیگه بره.
مسافرت بره. 
کسی بیرون دعوت می کنه، برسه به محل قرار و ...
این پروسه طولانی هست و اعصاب خورد کن.

بیشتر از یک ساعت طول کشید تا یه خونه بسازم.
دیگه حوصله م نمی کشه بازی کنم.
ذخیره می کنم و خارج میشم از بازی.


#The_Sims_4



ماجراهای سونیا (5)

ماجراهای سونیا (5)

The Sims 4 - Icon by Blagoicons on DeviantArt

کلوب رو Start Gathering زدم. گذاشتم سونیا ماهیگیری کنه. دو تا اعضای گروه رو  هم دعوت کردم به ماهیگیری.
بقیه شون توی هال دارن کتاب می خونن یا بازی می کنن.

خب وقتی ماهی و قورباغه داشته باشی، می تونی ازشون پلاسما تهیه کنی.
یه خون آشام می تونه ازشون استفاده کنه.
یا می تونی خرید اینترنتی انجام بدی و پلاسمایی که تهیه می کنی احتمالا مال آدم است.
هر چند خون آشام می تونه خیلی راحت از گردن یه آدم هم خون بگیره. :D

خب، Lilith زنگ زد، گفت دوقلوها به دنیا اومدن، یه دختر، یه پسر.

بگذار ببینم. الان بازیکن من دقیقا چند تا بچه داره؟
یازده تا بچه داره! اوففففف

جای اون برکه های ماهیگیری رو عوض کردم.

شش روز گذشت... چقدر دیر میگذره! تا این بیست روز تمام بشه، من حوصله م سر میره.
حالا خوبه میشه همه چی رو (با استفاده از کد و Debug) توی حیاط خونه گذاشت.
وگرنه دیگه هیچی...

دوباره اعضای کلوب اومدن.
سونیا از دو نفرشون تغذیه کرد. لازم بود. تازگی خیلی گشنه میشه.
نمیخوام همه ش با کد تقلب گرسنگی رو برطرف کنم.

هفت روز گذشت...

چرا هیچ کاری نمی تونه انجام بده.
بگذار بخوابه و یه دور بازی رو ذخیره کنم.

نکو دوباره گم شد. یعنی در اصل از خونه فرار کرد. زنگ زدم سازمان مربوطه. پیدا بشه، برمی گرده.

توی این چند روز که باید خونه بمونه، یا باید نقاشی کنه، یا کتاب بنویسه.
بد نیست جدای اون قضیه ی کلوب، یه مهمونی هم بده!
هممم، فکر بدی نیست. بگذار در اولین فرصت، الان نصفه شبه، همه شون خواب هستن.
عصر مهمونی میدم. قبلش باید یه سری وسیله مناسب مهمونی بگذارم توی خونه.

خب سه قلوهای Morgyn و سه قلوهای Wolfgang، همه شون الان به حالت Child رسیدن.
چقدر زود بزرگ شدن :D 

اوه اوه اوه.
تا حالا گفته بودم؟
موقعی که هوا طوفانی هست، اینقدر ترسناک میشه بازی.
رعد و برق هایی می زنه که نگوووو.
اگه بازیکن بیرون باشه، می سوزه یا می میره.
یا وسیله یی آتیش میگیره.
بعضی وقت ها هم یه سنگی چیزی می فرسته به عنوان هدیه. 
از بس که خطرناکه رعد و برق هاش!

آخه نکوی عزیزم، توی این طوفان و رعد و برق و بارون، کجایی دقیقا؟ 
وقت فرار کردن بود آخه!

نکو بالاخره برگشت. البته طبق معمول کثیف و داغون. تازه الان خیس هم شده! 

هشت روز گذشت...
دیگه حوصله م سر رفت.
از بازی میام بیرون.

#The_Sims_4