جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

تفکرات شیطانی

 

« تفکرات شیطانی »

 

بازم یه سلام به همه ی بر و بچ! چه طورین؟ الانه که دارم اینا رو تایپ می کنم که بیام و یه روزی بزارم توی وبلاگ، جمعه 23-5-83 است.

همون طور که همه اطلاع داشتن امروز اینجانب کنکور داشتم و خیلی هم خفن درس خونده بودم. یه ماه پیش مامانم گفت : فلانی یه ماه دیگه کنکور داری، میدونی چیا باید بخونی؟ منم گفتم : نه!!! ولی بعدش برای چند دقیقه ی ناقابل احساس عذاب وجدان کردم! ملاحظه می فرمایید که فقط به اندازه چند دقیقه! بعدش این احساس نا آشنا رخت بست و رفت! دیشب هم دوباره یه جقله عذاب وجدان پیدا کردم که اصلا ً من برا چی صبح کله سحر پاشم بروم امتحان بدم، من که درس نخوندم! قبول نمی شم! زد به سرم و رفتم دفترچه ی ثبت نام رو برداشتم و یه دید زدم ببنیم چه درس هایی قرار فردا تو امتحان بیاد!

یه نگاهی کردم و گفتم بزار مدار منطقی دید بزنم!‌ گشتم جزوه مدار منطقی رو پیدا کردم و نشستم که یه نگاهی بکنم! (شاگرد نمونه! یه دانشجوی نمونه! درس خون! رو دست ندارم!) دیدم اولش مبنا ها است گفتم بی خیال، بلدم تازه از این چیزا نمیدن که، ورق زدم رسیدم به کدگذاری ها یه نگا کردم یادم اومد (و این بس عجیب بود چرا که یه دو سالی از اون درس گذشته بود و من با یه نگاه یه چیزایی یاد اومده بود!!!!!!!!!!!!!!!) رسیدم به جدول کارنو! دیگه مخم تعطیل شد، هر چی فکریدم که اینا رو چی جوری حل کردم و اینا، یادم نیومد منم با کمال پررویی دفتر و بستم و گذاشتم کنار! (نا گفته نماند این همه جستجو برای جزوه و درس خوندن، فوقه فوقش یه 13 دقیقه طول کشید!‌ خیلی درس خوندم! خسته شدم!) طبق معمول هم اصلاً اضطراب و ترس و از این حرفها نداشتم! با کلی بدبختی صبح کله سحر بلند شدم و در مشایعت اهل خونه رفتیم حوزه امتحانی رو کشف کردیم و رفتم سر جلسه!‌ یه مدرسه ی افتضاحی بود که نگو!

(حوصله ندارم در مورده مدرسه حرف بزنم!) سوالهای عمومی رو دادن همچی که سوالهای معارف رو نگا کردم شوکه شدم! معارف رو دیگه باید یه 10 تایی می زدم!‌ فارسی خوب بود!‌ یه چیزایی زدم

(در حد 10 تا سوال) زبان بدک نبود و من طبق معمول حسی زدم!

زبان رو همیشه حسی حل می کنم برا همین نمیدونم درست است یا نه!‌ (تا حالا که شانس داشتم. الانه خودم رو چشم زدم، میدونم دیگه...‌) سوالهای تخصصی هم که ترجیح دادم بگیرم بخوابم! فقط خودم رو ضایع کردم رفتم کنکور دادم!

راستی دیدین باز قالب قبلی رو گذاشتم؟! حوصلم نیومد یه قالب دیگه رو دستکاری کنم!

*

یه مدتی پیش داشتم با یکی از دوستای دوره دبیرستان می حرفیدم!

یه سری بحث ها کردیم و یه نظریاتی ارائه دادیم! زده به سرمون!

(فعلا که در حد حرف است...) کلی حرف و حدیث که آره ما باید

یه خونه بگیریم و خودمون واسه خودمون زندگی کنیم! من که

پایه ام! خودش هم همینطور! تا چند وقت پیشا می دونم که فانوس

و ستاره هم راضی بودن! قراره یکی دیگه از دوستامون رو هم بدزدیم

(چون ازدواج کرده) اون وقت چهار، پنج تایی تو یه خونه زندگی

می کنیم! حالا موندیم خونه رو چی جوری بگیریم؟ با کدوم پول؟

کجا؟ چی جوری خونه واده ها رو خر کنیم! از حالا اعلام میدارم که

بنده « ویروس » اصلا ً و ابدا ً کار خونه نمی کنم! خودتون هم

می دونین! یکی باید یه ماشین گیر بیاره، یکی مون هم کامپیوتر!

من هم موبایل می آرم (یه وقت بهم بد نگذره)! باید خونه

رو یه جا بگیریم که به همه جا نزدیک باشه، برای این که بریم

دانشگاه یه جورایی به همه نزدیک باشه (یه چیز غیر ممکن

چند تا غرب میریم، یکی شرق) یه خونه بگیریم که 5 خوابه

باشه! نفری یه اتاق!‌ با کلیه امکانات رفاهی کامل! بایده روش

فکر کرد! یه جوری پول گیر آورد! بریم بانک بزنیم؟ یادم است

یه زمانی همچین تصمیمی داشتم! باید تفکر کرد! دوباره باید

یه بحثی بکنیم ببینیم باید چی کار کنیم؟! شاید اگه یه جقله

توقع هامون کم بشه، بشه یه کاریش کرد! (حیف که فقط

در حد حرف است.‌) بهتره یه مدت بزاریم بریم و جیم شیم!؟

نظر شما دو تا چیه؟ فقط روزی که میخواهیم بریم به اینا

میگیم یه مدت داریم میریم واسه خودمون ول بگردیم؟!

ماشین رو فکر کنم بشه یه کاریش کرد، میشه یه جوریی اونو کش رفت! ولی بقیه مسائل یه کم مشکل است!

باید روش فکر کنیم!‌ احتیاج به نقشه داریم! یه نقشه ی حساب شده و دقیق!‌ نباید مو لای درزش بره!‌ خونه؟!

خونه رو حتما ً باید تهیه کنیم! شما دوتا هم روش فکر کنین!‌ نه نزده به سرم! خیلی هم حالم خوبه! فقط اینکه دیدم پشت تلفن نمیشه یه جورایی حرف زد!‌ باید یه کاری کرد!‌ فکر می کنم هر چه سریع تر اقدام کنیم بهتر

باشه! نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

*

راستی کسی نمی دونه چی جوری میشه «آمبولی ریه » رو درست کرد‌؟

یعنی یه لخته خون به طور مصنوعی توی رگ درست کنیم؟!

آمپول هوا خوب نیست! باید یه راه بهتر باشه! گفتن که اگه شکستگی هم بد جور باشه و دیر بهش برسین ممکن است آمبولی ایجاد بشه ولی دردش زیاد است! یه چی بهتر می خوام! یه راه بهتر و سریع تر!

یه خورده فکر کنین! یه راهی باید باشه؟! مگه نه؟! یه راه راحت تر و بهتر از آمپول هوا! یه کم روش فکر کنین! من منتظرم هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

انگاری الانه خیلی حرف زدم باز!‌ خیلی زیاد شد! یادم نمی آد چیزه دیگه هم باید میگفتم یا نه؟! اصلا ً یادم نمی آید!

راستی توی متن قبلی هم نوشته بودم! هفته ی دیگه چهارشنبه تولد دوستم « فانوس خیال » است! برین بهش سر بزنین و تبریک بگین!‌ یه چند وقته دیگه هم وبلاگش یه ساله میشه! خداحافظ!‌ خوش بگذره!

 

 

نوشته شده توسط ویروس - 23 مرداد 1383

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد