جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

عجب!!!

 

 

 

 

http://www.hidoctor.ir/wp-content/uploads/2016/12/khastegari.jpg

 

« عجب!!! »

 

سر جلسه خواستگاری ... بعد از نیم ساعت سکوت!

مادر داماد: ببخشید کبریت دارین؟

خانواده عروس: کبریت؟ کبریت برای چی؟!!

مادر داماد: والا پسرم می خواست سیگار بکشه ...

خانواده عروس: پس داماد سیگاریه ...؟!

مادر داماد: سیگاری که نه ... والا […] خورده؛ بعد از […] سیگار می چسبه ...

خانواده عروس: پس […] هم هست؟!

مادر داماد: الکی که نه والا قمار بازی کرد ... باخت! ما هم […] دادیم بهش که یادش بره!!

خانواده عروس: پس قمار هم بازی می کنه ...؟!

مادر داماد: آره ... دوستاش تو زندان بهش یاد دادن ...

خانواده عروس: پس زندان هم بوده ...؟!

مادر داماد: زندان که نه ... والا معتاد بوده؛ گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن ...

خانواده عروس: پس معتادم بوده ...؟!

مادر داماد: آره ... معتاد بود؛ بعد زنش لوش داد ...

خانواده عروس: زنش؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!

 

نتیجه اخلاقی: همیشه موقع خواستگاری رفتن کبریت همراهتون داشته باشین ...!

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد