جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

اینم بمونه...

 

 

هوا بوی ِ نم گرفته

دوباره دلم گرفته

صدای ِ گریه ی ِ بارون

توو خیابون دم گرفته

با نگاهت، قلبم ُ ازم گرفتی

اینم بمونه

با غرورت، منو دست ِ کم گرفتی

اینم بمونه

گفتی که: قلبت رو پس می‌دم دیوونه

اینم بمونه

گفتم: این قلب ِ تو _ ِ پیشِت بمونه

اینم بمونه

خواستم عاشقت کنم، گفتی: محاله

اینم بمونه

گفتی که: تو هم دلت چه خوش خیاله

چه خوش خیاله

اینم بمونه

من می‌گفتم: شب عشق با این سیاهی

نداره ترسی برام، وقتی تو ماهی

تو می‌گفتی: آره من ماهم، ولی تو

اومدی آسمونت رو اشتباهی

اینم بمونه

اینم بمونه

اینم بمونه

خواستم عاشقت کنم، گفتی: محاله

اینم بمونه

گفتی که: تو هم دلت چه خوش خیاله

چه خوش خیاله

اینم بمونه

من می‌گفتم: شب عشق با این سیاهی

نداره ترسی برام، وقتی تو ماهی

تو می‌گفتی: آره من ماهم، ولی تو

اومدی آسمونت رو اشتباهی

اینم بمونه

اینم بمونه

اینم بمونه...



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد