جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

پسر سخت بی جا کند...

 

 

پسر برتر از دختر آمد پدید

 پسر جمله را گفت و چیزی ندید
 نگو دخترک با یکی دسته بیل
 سر آن پسر را شکسته جمیل
 بگفتا جوابت نباشد جز این
 نگویی دگر جمله ای این چنین!
 و گرنه سر و کار تو با من است
 که دختر جماعت به این دشمن است
 پسر اندکی هوشیاری بیافت
 سرش چون انار رسیده شکافت
 پسر گفتش « ای دختر محترم
 که گفته که من از شما بهترم؟
 که دختر جماعت به کل برتر است
 ز جن تا پری از همه سرتر است
 پسر سخت بیجا کند، مرگ بید
 که برتر ز دختر بیاید پدید! »
 پس آن ضربه خیلی نشد جابجا
 که یک مغز معیوب شد جابجا

 


#شعر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد