1385/04/28
+ سال روز ِ وفات ِ جگرگوشهی من +
سلام.
هم میخواستم آپدیت کنم، هم نمیخواستم. هم میخواستم دربارهی گل پسرم حرف بزنم، هم نمیخواستم... نمیدونم...
قبل از این که شروع کنم به نوشتن، یه عالمه حرف داشتم، یه عالمه تعریف کردنی... ولی حالا... ترجیح میدم چیزی نگم...
یک سال پیش در چنین روزی (28 تیر ماه 1384)، خیلی حالش بد بود، بغلش کردم، ولی نخواست پیشم بمونه، از رو دستم خودش رو کشوند رو زمین، نمیخواست توو بغل ِ من جوون بده...
دلم براش تنگ شده...
وقتی نشست رو زمین، من همین طوری اشک میریختم... هیچ کاری از دستم بر نمیاومد. چند روز بود که مریض شده بود. هر چی به اینا (خانواده) گفتم ببریمش دکتر، گفتن نه!
هیچ کس نمیدونست که جلو چشم خودم تلف شده... نگفتم... به هیچ کسی نگفته بودم... همه فکر میکردن وقتی از خواب بیدار شدم، قبلاً مرده بوده... هیچ کسی نمیدونه که من بودم، من دیدم...، هنوزم کسی نمیدونه... هیچ کس نمیدونه من نیم ساعت تمام جنازهاش رو بغل کرده بودم و باهاش حرف میزدم... هر چی صداش میزدم: پیتر ِ مامان، چشمات رو باز کن، هر چی نوازشش میکردم... هر چی صداش میکردم... بلند نشد... دیگه بلند نشد...
نمیخواست توو بغل من بمیره...
خیلی حرفها دوست داشتم دربارهش بگم، از خاطرههایی که باهاش داشتم... ولی... نه، میخوام خاطراتش مال ِ خودم باشه... مثل ِ...
* عکس از اینترنت
=============================
1385/04/31
- سوء تفاهم -
سلام به همه .
امیدوارم که خوب باشین .
ظاهراً به خاطر پست قبلی ِ من ، بعضی از بروبچ دچار سوء تفاوت ( = سوء تفاهم ) شدن ! فکر کنم بیشتری ها صبر نکردن تا عکس مورد نظر دانلود بشه و ببینن من درباره ی کی حرف می زنم .
من درباره ی پرنده ی کوچولوی خودم که یک سهره بود حرف می زدم ، پرنده ای که نزدیک به 8 یا 9 سال داشتمش !
علاقه ای که من به اون پرنده داشتم ، مصداقش رو تونستم با اون جملات نشون بدم ، خب فکر می کنم که بعضی ها به یه چیزایی علاقه دارن و شاید این علاقه با اون مصداقی که من گفتم ، سازگار باشه ، چرا نباید از اون ها استفاده می کردم .
من هیچ وقت نمی خواستم کسی رو سر کار بذارم . در جواب دوستی که گفته بود خوب نیست برای جلب بیننده این کار رو می کردی . ولی من اصلاً این قصد رو نداشتم . اون نوشته های پست قبلی ، واقعیت محض بود . احساسی که به « پیتر » داشتم . و واقعا ً ناراحت شدم از این که بعضی ها ، درک نکردن .
می خواستم درباره ی رفتن به الکامپ بنویسم ، ولی الان حوصله ندارم ، فکر که می کنم می بینم که اتفاق خاصی نیافتاد .
شب خوش .