https://cdn.akairan.com/akairan/aka/m998/024883435262014102a.jpg
وراجیهای ویروس (85/11/23)
سلام.
وعده ی ما، راه پیمایی بیست و دوم بهمن 85
1ـ پنجشنبه شب که آنلاین شدم، از طریق آفلاین راوی فهمیدم که مادر ِ سجاد جوزانی (وبنگاشت) فوت شده است. از طرف خودم و دوستان این مصیبت وارده رو بهش تسلیت می گم.
2ـ درسته که یک سری موارد هست که بعضی وقت ها 180 درجه با بعضی از دوستان اختلاف نظر دارم ولی دلیل نمی شه که دوستی ها به خاطر این مسائل از بین بره. به هر حال هر کسی یه سری اعتقاداتی داره و یه سری تفکرات، حالا می تونه این تفاوت با اطرافیان از 1 تا 180 باشه، خب ایرادی نداره ... نمی دونم منظورم رو رسوندم یا نه؟!
3ـ می خوام یه اعترافی بکنم براتون، راستش الان یه چند وقتی است که دوباره دارم می رم سرکار. از طریق یک شرکت پیمانکاری یه جایی رفتم به عنوان پرسنل امور دفتری و تایپ. کارش همچی سخت نیست. نامه تایپ کنم، شماره کنم، بایگانی کنم، نامه ها از این طبقه ببرم اون طبقه و ... در کل همچی بدک نیست. فقط یه چند تا مشکل همچی بگی نگی کوچولو داره. یکی ش این که ساعت کاریش خیلی خفن است. از شنبه تا چهارشنبه از ساعت 7:30 الی 16:30 به طور رسمی است. ولی باید اضافه کار وایستی تا 19:30 (اضافه کار که نه، بهش میگن اجباری کار، با حقوق اضافه کار). روز های پنجشنبه هم که مثلاً تعطیل است، ببین، اسماً تعطیل است، وگرنه ساعت کاری هیچ فرقی نداره. باید بری. البته یه چند وقتی است که یه نموره زودتر میام. یعنی دیگه تا 19:30 وای نمیستم، تا 18:30 وای میستم. البته ثابت نیست. ثابتش همون 19:30 است. ولی پنجشنبه ها دیگه 15 جیم میشم. مشکل دوم هم یه نموره یه جورایی بید، همچی مشکل هم نیست ها، ولی نه، مشکل حساب میشه. توو کل ِ اون ساختمون به اون عظمت، کمتر از 15 تا خانم هستیم و بقیه همه آقا تشریف داشته بیدن. از قضا در طبقه ای که بنده تشریف دارم، تک دخترم و همه آقا بیدن، اونم که اکثرشون متولد 55 الی 59 هستن. من واسه خودم اتاق داشته بیدم. ولی کامپیوتر ندارم، برای تایپ نامه باید برم یه طبقه دیگه، اتاق یه سری آدم دیگه... اگه می بینین که یه چند وقتی است که خبری ازم نیست، میل زیادی نمی زنم، تو وبلاگ ها نمی رم نظر بدم، بدونین من بی وفا نیستم، از وقتی رفتم سر این کار، زندگی م ریخته به هم... صبح ها که 6:50 می رم جایی که باید سرویس سوار شم، شب ها هم اگه تا 19:30 بمونم و با سرویس بیام میشه ساعت 21. دیگه جسد می شم و جنازه... نمی تونم هیچ کاری انجام بدم. به قولی الان روزهای خوشیم است. چون یه چند وقت دیگه روز تعطیل و غیر تعطیل نداره. جمعه و غیر جمعه نخواهم داشت ... حالا من اگه اضافه کار نخوام کی رو باید ببینم؟ هان؟
4ـ بیست و دوم بهمن تولد یکی از دوستان است، می خوام تولدش رو تبریک بگم. (فکر می کنم اجازه ندارم لینک بدم.) تولدت مبارک دوست ِ من = Buon Comple anno Il Mio Amico
5ـ هنوزم که هنوزه میگم که این سریال جواهری در قصر یه چی فوق العاده بید!
6ـ عرضم به حضورتون که جمعه مورخ 20/11/85 اینجانب کنکور داشته بیدم، اونم از نوع علمی ـ کاربردی، کارشناسی ناپیوسته، کامپیوتر نرم افزار. افتاده بودم توو خیابون آذربایجان،یه دبیرستانی بود که یادم است یه بار دیگه توش کنکور داده بودم. یه وقت به این پسرها بد نگذره؟ حوزه ی امتحانی شون همش دانشگاه ها و دانشکده ها بود، اون وقت حوزه ما رو انداخته بودن توی مدارس !!!!
میدونین، فکر میکنم اگه اصلاً درباره ی این کنکور حرف نزنم، خیلی سنگین ترم ها! باور کنین.
دروس عمومی:
ادبیات: متوسط، ای بدک نبود سوال ها!
زبان: افتضاح، هیچ کلمه ای برام آشنا نبود، نمی دونم چرا!
معارف: بد، یک سری کلمات داشت که من حتی نمی تونستم روخونی کنم.
ریاضی: افتضاح، فقط یک سوال زدم، شکی نیست که غلط باید باشه. من حتی مشتق یادم رفته بود. خاک بر سرم کنن.
دروس تخصصی:
ساختمان داده و سیستم عامل و ذخیره و برنامه سازی: به جان ِ شما خیلی سنگین ترم اگه دربارشون چیزی نگم!
یه سوال ساختمان داده بود، یه تابع بازگشتی بود، گفته بود f(100) رو حساب کنین. تابع یه همچی چیزی بود:
Function f (int x)
{
If (x<2)
Return x+1;
Else
Return x + f (x-1);
}
البته الان دقیق یادم نیست که وقتی شرط برقرار شد چند واحد اضافه بشه، ولی موضوع این است که گفته بود f(100) حساب کنین و من نشستم دونه دونه دستی حساب کردم. یه نیم ساعتی طول کشید، هی جمع کردم و ... آخرش یه جواب خوشگل در آوردم. ولی توو هیچ کدوم از گزینه ها نبود. اصلا نزدیکش هم نبود. همه ی گزینه ها عددی تو مایه های 5020 این طورا بود، یعنی رقم دوم در هر چهار گزینه صفر بود، در صورتی که من تا f(98) این طورا حساب کرده بودم به 51 رسیده بودم. منظورم یه عددی تو مایه های 5120 بود ... اینقده ضد حال خوردم که نگوووو، آخرش هم ساعت 11 برگه رو دادم و اومدم بیرون.
نکته: من همیشه صبح کنکور و همین طور شب قبلش مثل چی پشیمون میشم که اصلاً برای چی چی من شرکت کردم. یکی نیست بگه آخه دیوونه، خل و چل، روانی، تو که درس نمی خونی و نخوندی، برا چی چی این همه پول ِ مفت رو می دی به این سازمان سنجشی ها؟ و هی کنکور شرکت می کنی؟ هان؟ یکی نیست بگه! خاک تو سرت ویروس!!!!!
7ـ دوباره باید از طرف مت یه پیغام به پت برسونم. البته ممکن است که الان اسم ها رو جابه جا گفته باشم. یعنی پت به مت پیغام برسونه. یادم رفته خب، البته ببخشید ها! ولی حس می کنم که مت گفته بود به پت پیغام برسونم. مطمئن نیستم الان.
مت: من نگرانم پت، هیچ معلوم است که کجایی؟ حتی نمی دونم حالت خوبه یا نه؟ بد جوری نگرانتم. اوضاع و احوالت خوبه؟ یه خبری بده. آخه نمی گی من هزار و یک فکر و خیال می کنم؟ می دونی چند وقته هیچ خبری ازت نیست! یه چیزی بگو، منتظرم، یه زنگی، یه اس.ام.اسی، یه آفلاینی، یه میلی ... چه می دونم، یه جوری خبر بده ببینم زنده ای، حالت خوبه، یه وقت کار احمقانه ای نکرده باشی ... پت، من خیلی نگرانتم و دلم هم برات تنگ شده، می خوام باهام حرف بزنی.
خب پیغام رو رسوندم و امیدوارم که کامل گفته باشم.
لینکدونی بروبچ وبلاگی بدون هیچ حرف اضافه ای
وبنگاشت ـ راوی ـ ملکه رویا ـ صفیر شب ـ چلوکباب ـ شاخه ی امید ـ حزب جوانان زیر آفتاب ـ مثبت بی نهایت ـ پسری با کفش های کتانی ـ Bad Girls ـ سارنت ـ غوغای عشق در دفتر عشق ـ نم نم ـ کوچولویی دکتر می شود ـ حرف هایم با تو ـ پارس فوتبال
دعوت نامه برای سایت های مختلف
کلوب ـ Zebo ـ Ringo ـ Silver Lake ـ Box Net ـ Hover Spot ـ Me.Com ـ
SMS
+ امروز، روز ِ ملی گل هاست. روزت مبارک. اینو برای همه ی گل های دنیا که عطرشون رو دوست داری می تونی بفرستی.
+ پفک 100 تومن، شیر 200 تومن، بستنی مگنوم 300 تومن، نوشابه 200 تومن، سیگار 25 تومن، دیگه روت میشه برام SMS ِ 14 تومنی نفرستی؟
جمله
زندگی جاده ای ست یک طرفه، که آخرش نوشته: دور زدن ممنوع!
پ.ن: به دلیل اختلال 72 ساعته در تلفن های منطقه، نتونستم شنبه شب (21 بهمن) آپدیت کنم. برای همین الان دارم آپدیت می کنم. متن رو تغییر نمی دم. فقط یه چیزای کوچولویی به آپدیت اضافه کردم.
تولدم مبارک. فردا (24 بهمن) تولدم است. تولدم مبارک.
نوشته شده توسط ویروس – مورخ 23 بهمن 1385
= = = = = =
توضیحات من (1397)
وای وای وای. هنوز که هنوز است پشیمون نیستم.
که از اون شغل اومدم بیرون.
اطرافیان خیلی غرغر کرده بودن. ولی من هنوز پشیمون نشدم.
هنوز که هنوز است بهم میگن اگه مونده بودی، تا حالا رسمی شده بودی و ...
بی خیال!
من اون موقعها هم با کار دائم و تمام وقت مشکل داشتم.
البته احتمالا همین شغل دوم، باعث شده بود که دیگه نتونم کار دائم و تمام وقت داشته باشم.
خیلی بهم فشار اومده بود.
چقده قدیمها وراجی میکردم. واقعا که!
اون تیکههای مربوط به محل کار رو میخوندم، یاد اون محیط میافتم.
نمیگم بد بودهااا. ولی من اون موقعها، کلهم بوی قرمه سبزی میداد.
دلم میخواست کار مرتبط با رشتهم برم. برای همین به هم سخت گذشت اون آخرهاش.
بی خیال. حالا که کلی سال گذشته ...
اون قسمت مربوط به دعوتنامهها بود، خب تابلو است که لینکها دیگه کار نکنه.
اوه اوه اوه ... این قضیه مربوط به بعد از فیلتر شدن اورکات است.
همه جا دعوتنامه میخواست.
اون رینگو خدابیامرز، میتونم بگم این یکی از سایتهایی بود که باعث میشد بچههای چشم و گوش بسته، همچین چشم و گوششون باز بشه.
خودم به شخصه تصاویری در این دیده بودم که نگوووو D:
هنوز بعضیهاش در ذهنم میاد :D