جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

قاطی کردم دوباره

 

 

قاطی کردم دوباره

 

وای وای وای دوباره قاطی کردم. یکی نیست بگه: بی جنبه، چرا این کارها رو می کنی؟

ـ بعضی وقت ها، وقتی دور و برت رو نگاه می کنی، می بینی با این که انسان های زیادی کنارت هستن، ولی واقعاً تنهایی و با هیچ کسی نمی تونی حرف بزنی. یعنی در اصل کسی نیست که بتونی باهاش حرف بزنی.

به خودم میگم که خب، لااقل می تونم توو وبلاگ، بعضی وقت ها، یه چیزایی بنویسم، حرف بزنم. یعنی حرف های خودم رو بزنم، ولی ... نمی تونم. دست خودم نیست. قضیه ی خود سانسوری پیش میاد.

ـ این چند روز مثل دیوونه ها، سه تا رمان ایرانی کامل رو خوندم. واقعاً من دیوونه هستم. تازه الان هم یکی دیگه رو دارم تموم می کنم. (به صورت PDF)

آن سویه آینه (تکین حمزه لو) ـ زنجیر عشق (مریم جعفری) ـ خیال تو (فهیمه رحیمی) این سه تا رو کامل خوندم، یک قدم تا عشق (اعظم طهماسبی) رو هم آخراش هستم.

ـ بعضی وقت ها واقعاً دلم میخواد حرف بزنم، ولی ترجیح می دم نگم چیزی.

ـ از تمام دوستانی که هنوز من رو تنها نگذاشتن، به وبلاگم سر می زنن، تشکر می کنم.

ـ دانشگاه شروع شده، کلاس هایی که داشتم همه تشکیل شدن، درس ندادن اون قدرها، ولی تشکیل شدن. خب راستش همچین استادهای جالبی نداشتم تا حالا. ببینم بقیه شون چی جوری هستن.

ـ نیاز شدیدی دارم که برم سرکار و یه منبع درآمدی داشته باشم. واقعاً کمبود پول رو احساس کردم. مگه چقدر می تونم از خانواده انتظار داشته باشم که بهم پول بدن. نیاز دارم چند تا کلاس برم، ولی هزینه ش بالا است و نمی تونم به خانواده فشار بیارم. همین شهریه دانشگاه خودش کمر شکن است ... باز اگه خودم منبع درآمد داشتم، یه کاری می کردم. لااقلش واسه خرید یه کتاب غیر درسی، اینقدر حساب کتاب نمی کردم که ببینم اصلاً بگیرم یا پولش رو نگه دارم ...

الان بهم میگین چرا کارت رو چند سال پیش ول کردی؟ خب دیگه نمی تونستم اون شرایط رو تحمل کنم. اصلاً هم پشیمون نیستم ... نیاز دارم که کارم مربوط به رشته م باشه. به جایی رسیدم که حتی حاضر هستم تدریس کنم (من از تدریس کردن متنفرم) ولی کارم به جایی رسیده که به این هم راضی هستم. ولی این کار رو هم هنوز نتونستم پیدا کنم ...

ـ یه جورایی خیلی دلم گرفته دوباره، فکر و خیال اومده به سرم دوباره. ها ها ها ... رسماً دوباره قراره قاطی کنم. البته قاطی تر از اینی که هستم منظورم بود.

ـ دلم می خواد واسه ی ADSL اقدام کنم، ولی نمی دونم چرا، جرأت ندارم توو خونه مطرح کنم. شاید یکی از دلیل هاش این باشه که خودم رو می شناسم، و می دونم چقدر بی جنبه هستم و اگه ADSL نامحدود داشته باشم، خودم رو خفه می کنم.

 

نوشته شده در تاریخ 5 مهر 89

27 سپتامبر 2010

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد