جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

اندر احوالات من

 

 

 

اندر احوالات من (27/12/89)

 

سلام.

فکر کنم جدی جدی مجبورم بیام همین جا موندگار بشم.

به قول دوستان، دیگه وبلاگم از دست رفته ... بهتره دیگه پیگرش نباشم.

نمی دونم...

اگه این جوریا است، میام همینجا می نویسم.

از وقتی وبلاگ اصلیم مسدود شده، شعبه های دیگه رو هم آپدیت نکردم. خیلی جالبه.

خب، عرضم به حضورتون که خیلی وقته حرف نزدم. کلی حرف روو دلم مونده ... از هر مدل و هر چی که فکرش رو بکنین. مثلاً فیلم هایی که دیدم، کتاب هایی که  نخوندم، کارهایی که کردم ...

دانشگاه واسه خودش سِتَمی شده هااااااااااااااااا، جدی می گم ... انتظار نداشتم ... خیلی کم آوردم.

احساس می کنم سرما خوردم. و این اصلاً خوب نیست. قبل از عید ... فکر کن ... توو عید همش باید فین فین کنم.

 

نوشته شده توسط ویروس – 27 اسفند 89

18 مارس 2011

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد