جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

اعصاب ندارم


 

اعصاب ندارم

 

چی جوریاس که این چند وقت، اینقده به من گیر می دین؟

هان؟

حرف هایی که الان دارین می زنین، چیزی نیست که باید بگین.

اون زمان که وقتش بود، منع بودم.

حالا هیچ انگیزه و علاقه یی ندارم واسه چیزهایی که شماها می گین.

ولم کنین.

من می خوام توو دنیای خودم زندگی کنم.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد