جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

پشیمانم ... پشیمانم

 

 

 

پشیمانم ... پشیمانم

 

سلام.

دوباره امروز، روزی است که همه‌ش به خودم میگم:

"خودم کردم که لعنت بر خودم باد ..."

بله، دوباره یه پنجشنبه و جمعه‌ی دیگه.

و حماقت بسیار بزرگ!

متأسفانه فعلا هیچ راهی نداره.

مسئولیت قبول کردم، باید پاش وایستم ...

تا ببینم چند وقت می‌تونم تحمل کنم.

ولی راستش از همون ثانیه‌ی اول بعد از قبول کردن مسئولیت، پشیمون شدم.

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد