ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
چون لب گذاشتی به لبم از پی وداع
دیشب که پا به چشم تر ما گذاشتی
پا چون حباب بر سر دریا گذاشتی
ز آن بسته ماند دوش لب از شکوه، کز نخست
با بوسه مهر بر دهن ما گذاشتی
چون لب گذاشتی به لبم از پی وداع
گویی که داغ بر دل شیدا گذاشتی
تسکین دل چگونه بر آید ز دست من؟
کار تو بود این که به من وا گذاشتی
ای آنکه جای پای تو خود بوسه گاه ماست
بر درگه رقیب چرا پا گذاشتی؟
بر خون عاشقان همه خوبان رقم زدند
این رسم در جهان نه تو تنها گذاشتی
درهای آسمان همه ای آه بسته است
بیهوده رو به عالم بالا گذاشتی
ای اشک! یار آمد و رخسار خود نمود
اما تو کس مجال تماشا گذاشتی؟
حالت ترا چه شد که گرفتی به گریه خوی
از آن زمان که پای به دنیا گذاشتی؟
- ابوالقاسم حالت -