جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

تلخ‌تر از لبخند




تلخ‌تر از لبخند


ته مانده‌ی سه شنبه اش را سر می‌کشید

- تلخ‌تر از لبخند مصنوعی همیشه‌اش –

می‌دانست آخرین شب است که با چشمان باز خواب می‌بیند

آن شب خواب دیده بود:

«فردا لذت سقوطی را تجربه می‌کگنی که افکار یخ زده‌ی

گندم زار را کلافه می‌کند»


هیچ کس نمی‌دانست

دنیای قشنگش خلاصه‌تر از آن نقطه‌ای است

که همیشه دیدنش را تظاهر می‌کند


ته مانده‌ی سه شنبه اش را سر می‌کشید

هیچ کس نمی‌دانست مترسک‌ها هم خواب می‌بینند

او آن شب خواب دیده بود

حالا دیگر می‌دانست

که چرا خدا جهنم را چهارشنبه آفرید



نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»


#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد