جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

صلیب یخ

 

 

صلیب یخ

 

وصیت می کنم هنگامی که مردم مرا در تابوت سیاهی بگذارید تا همگان بدانند هر چه سیاهی بود با خود کشیدم. و دگر آن که دست هایم را بیرون بگذارید تا همگان بدانند هیچ چیز از این دنیای فانی با خود نمی برم. و دگر آنکه چشم هایم را باز بگذارید تا همگان بدانند کورکورانه در راه عشق جان نسپردم. و در آخر صلیبی از یخ بر بالای مزارم بگذارید تا با اولین اشعه ی خورشید آب شود و بگرید بر سر مزارم به جای معشوق.

 

منبع: ؟؟؟

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد