جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

حس عاشقی همینه

 

 

 

 

 

 

https://www.youtube.com/watch?v=623xknNt0zE

 

«حس عاشقی همینه»

 

من همون جزیره بودم، خاکی و صمیمی و گرم

واسه عشق بازی موج ها قامتم یه بستر ِ نرم

یه عزیز دردونه بودم

پیش چشم خیس ِ موج ها

یه نگین سبز خالص، روی انگشتر دریا

تا که یه روز تو رسیدی

توی قلبم پا گذاشتی

غصه های عاشقی رو

تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار ِ نگاهت، دلم انگار زیر و رو شد

برای داشتن عشقت

همه جونم آرزو شد

تا نفس کشیدی انگار

نفسم برید تو سینه

ابر و باد دریا گفتن: حس عاشقی همینه

اومدی تو سرنوشتم، بی بهونه پا گذاشتی

اما تا قایقی اومد، از من و دلم گذشتی

رفتی با قایق عشقت سوی روشنی فردا

من و دل اما نشستیم

چشم به راهت لب ِ دریا

دیگه رو خاک ِ وجودم

نه گلی هست، نه درختی

لحظه های بی تو بودن، می گذره

اما به سختی

دل تنها و غریبم، داره این گوشه می میره

ولی حتی وقت مردن

باز سراغت رو می گیره

می رسه روزی که دیگه قعر دریا می شه خونم

اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد