جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

دیگر برو بخواب!

 

 

 

 

 

 

دیگر برو بخواب!

 

شاید عروس کوچه‌ی تاریک آفتاب

مثل تمام شعرها که نوشتیم روی آب

 

- مامان! ببین! بزرگ شدم مثل یک عروس

- نه دخترم، تو فکر می‌کنی، دیگر برو بخواب!

 

من فکر می‌کنم و تو لبخند می‌زنی

مثل همیشه، مثل همیشه توی قاب

 

حتی نشد که بگویی چرا نشد!

حتی برای دخترک خسته روی تاب

 

هی می‌روی و از قفس اشباع می‌شود

رخت عروس ادکلن زده‌ی روی تختخواب

 

هی می‌روی و مرا روی این غزل –

خط می‌کشی برای خودت تا ته کتاب

 

حالا تمام زندگیم را ورق بزن

دنای کوچکم و تو: یک حلقه از طناب

 

خط در میان تمام دلم را مرور کن

زیر هوای شرجی قبر و کمی گلاب

 

*

 

رخت سیاه و هلهله‌ی مرگ و بوی دود

- حالا بزرگ شدی، عزیزم! برو بخواب

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد