جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

می‌فهمی

 

 

 

 

 

می‌فهمی

 

 

دوباره ثانیه‌های قرار می‌فهمی

دوباره حجم قفس – انتظار! می‌فهمی

 

حضور گرم تو یک آسمانه پرواز است

پر از ستاره‌ی دنباله دار می‌فهمی

 

همیشه فاصله‌ها را ندیده می‌گیری

و شک من به وصول بهار، می‌فهمی

 

*

 

و اتفاق پس از این مسیر معلوم است:

هوس، بهانه، سه نقطه ... فرار می‌فهمی

 

«چراغ رابطه‌ها هم چقدر تاریک است» 1

و روی آینه‌ها هم غبار می‌فهمی

 

چقدر می‌شکنم، لحظه‌ای که می‌گویی:

گذشته هر چه قرار و مدار می‌فهمی!

 

و بعد از این به نگاهت چقدر محتاجم

ولی برای تو یک رهگذار می‌فهمی

 

دلم گرفته ولی حاجتی به گفتن نیست

چروک صورت من را شمار می‌فهمی

 

تمام هستی من این دو بیت ناقابل

تمام هستی من یادگار می‌فهمی

 

چه حال و روز خرابی، چقدر تنهایم

دلم گرفته از این روزگار می‌فهمی

 

چقدر دست تو را عاشقانه می‌خواهم

درست مثل ثانیه‌های قرار می‌فهمی

 

1. چراغ‌های رابطه تاریکند – فروغ فرخزاد

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

 

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد