جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

آی درد دارممممم


سلام.

اگه بدونی چقدر درد دارم...

کمر، کتف، گردن...

آی درد دارم.

البته به خاطر فشار زیاد فیزیکی است این دردهای شدید امروز.

چرا؟

بگذار بگم.

صبح ساعت 9:30 بیدار شدم، تا 10:30 وول وول خوردم.

بعدش بلند شدم.

ساعت 11:30 تا 20:30، درگیر تمیزکردن کمد دیواری، جابجایی میزکامپیوتر و... بودم.

تمام کتاب‌های درسی دوران دانشگاه رو هم گذاشتم برای بازیافت.

تمام کتاب تست ها، کتاب‌های کنکور ارشد و... هر چی داشتم...

هر چی کتاب ریاضی از دوران دبیرستان نگه داشته بودم، همه رو گذاشتم برای بازیافت.

همه شون هم سنگین بودن. جابجا کردنش خیلی سخت بود.

جابجا کردن میزکامپیوتر هم به خاطر تمیزکاری خیلی سخت بود.

اول باید جاروبرقی می‌کشیدم، طی (شایدم تی) می‌کشیدم.

در کل بگم جونم در اومده.

همه ی وجودم درد می‌کنه. خسته هستم.

نهایت 5 دقیقه کف اتاق دراز کشیدم بعد از پایان کار.

بعدش هم اومدم سیستم. 

چقدر من باحال هستم.

از صبح فقط دو بار گوشی نگاه کردم ببینم پیامکی چیزی بوده یا نه.

در کل خسته هستم و درد دارم.

امیدوارم لااقل امشب خوابم ببره.

تازگی ها خیلی کم می‌خوابم. خوابم نمی‌بره.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد