جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

کاش می‌ماندم

 

 

کاش می‌ماندم

 

دیگر برای سه شنبه شدن دیر است

کاش می‌ماندم

و ثبت می‌شدم

روی خطوط پیشانی همان مردمی

که با یک جفت دست چروکیده

سرزمین پدری‌ام را به نام خود کرده‌اند

 

- آی سرزمینی که نام قبیله‌ام را به دیار جام نسبت می‌دهی!

به کدامین گناه فرزندانت را از خود راندی

و جایشان را به فرزند خواندگانت بخشیدی؟

نفرین شده‌ی کدامین گناهیم مگر

که خودمان را هم از خودمان گرفته‌ای؟

- مگر بهای تو فقط همان یک جفت دست چروکیده بود –

 

*

 

بعد از تو

ما قدم‌های سنگین روستایی‌مان را به شهر آوردیم

و دست‌های خالی‌مان

- که غرور خاک خورد‌ی یک روستایی را داشت –

پر از سنگ و دود شد

 

بعد از تو

نقاشی هایمان بوی دیوارهای سیمانی گرفت

و درخت چه واژه‌ی غریبی بود!

 

*

 

بعد از تو

ما شکستیم،

غرور روستایی‌مان شکست،

و قدم‌های سنگینمان

- که دیگر شبیه به خط خوردگی‌های دفتر کودکی بازیگوش بود –

شکست

شکست

شکست 1

 

و حالا چیزی که از تو برایمان باقی مانده

تنها نام سرزمینی ست که

- غریبانه‌تر از همیشه –

گوشه‌ای از شناسنامه‌مان را پر کرده است!

 

1. بعد از تو – فروغ فرخزاد

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد