جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

آبی‌ترین موج صدایت

 

آبی‌ترین موج صدایت

 

منتظر ایستاده‌ای

لابه‌لای خطوط دفترم

همان جایی که همیشه مسیر نگاهمان به هم گره می‌خورد

و من تو را از روی آبی‌ترین موج صدایت نقاشی می‌کنم

و تو سعی می‌کنی خودت را کنار بکشی

تا من دوباره تعارفت کنم

که منتظر تماس من باش

و منتظر می‌مانی ...

 

*

 

ابتدای نام کوچکم را

- جسورانه –

به انتهای نام کوچکت پیوند می‌زنم

چه شباهت غریبی!

کاش قول بدهی

همین که فاصله‌هایمان کمتر شد

به همان دیوار روبه‌رویمان تکیه کنی

نقش پنجره‌ای را بکشی

و آخرین آرزویت را با انگشت اشاره‌ات روی ابرها بنویسی

... و بعد قول بده

باران ببارد

و منتظر بمانی

- تا من روشن‌ترین ستاره‌ی آسمان را نشانت بدهم –

 

*

 

منتظر می‌مانی آنقدر که:

- زنگ می‌زند –

گل‌هایی را که کنار گذاشته بودی

پرپر می‌کنی روی تختخواب یک نفره‌ات

دراز می‌کشی

و زل می‌زنی

به خواب پنج شنبه‌ی سال گذشته‌ات

که چرا آن توت هنوز شیرین است

و تو طعمش را روی تمام سطح زبانت احساس می‌کنی

 

*

 

منتظر می‌مانی

و آنقدر زل می‌زنی

که کفش‌هایت جفت شوند

و تو لبخند بزنی که تعبیرش چه می‌تواند باشد

- اعتراف می‌کنم -

هنوز نتوانسته‌ام لبخند تو را روی لب‌هایت جای دهم

به راستی که چه حجم کوچکی برای وسعت اندوه بی سرانجامت!

 

*

 

منتظر مانده‌ای

و هنوز لابه‌لای خطوط دفترم

به دنبال رنگ چشم‌هایی می‌گردی که به حادثه نزدیک است 1

اما همین کسی که تو را روی واژه‌هایش نقاشی می‌کند

عمری است به راکد بودنش عادت کرده

و تنهایی‌اش را جز با همین واژه‌ها قسمت نمی‌کند

 

اگر هم گاهی خلوت تو را به هم می‌زند

و تعارفت می‌کند

فقط به خاطر این است که بدانی هنوز هم

نام تو خاطر تمام واژه‌هایش را آشفته می‌کند

چون هیچ گاه قادر نبوده‌اند

آن همه زیبایی را لابه‌لای این خطوط درهم جای دهند

 

*

 

این بار قاطعانه ایستاده‌ای

خودت را کنار نمی‌کشی

- تا باز هم تعارفت کنم –

 

گوشی را بر می‌داری

- پرپر می‌کنی گل‌هایی را که کنار گذاشته بودی –

اشتباه گرفته بود!

 

 

1. بهترین چیز رسیدن به نگاهی‌ست که از حادثه‌ی عشق تر است – سهراب سپهری

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد