جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

چندان تعریفی ندارد

 

چندان تعریفی ندارد

 

حالم را می‌پرسی

- چندان تعریفی ندارد

گاهی سردم می‌شود

می‌لرزم

چشمانم تمام پنجره‌ها را دیوار می‌بیند

و آینه ها را شکسته ...

 

- باور نمی‌کنی –

التهابی که روی پوست چشمان می‌لرزد

تو را یاد چیزی نمی‌اندازد

- باور کن دست خودم نیست

این روزها با همه غریبه‌ام

- تو چه می‌دانی –

 

گاهی نام کودکی‌ام را هم گم می‌کنم

و موهای بلند بافته‌ام را

حتی خودم را

و عکسی که روی صفحه‌ی اول شناسنامه‌ام لبخند می‌زند

- گاهی –

اصلاً شبیه خودم نیست

 

گاهی از نگاه لوکس و بی اعتماد کودکان همسایه

که تمام خطوط ارتباطی ذهن‌شان با نرم افزار پر شده است

حالم به هم می‌خورد

- اما تو مثل همیشه این را به آلودگی هوا ربط می‌دهی –

 

گاهی دلم تنگ می‌شود

برای سایه‌ی سرد دیوارهای آجری آن خانه‌ی پدری

که از روزنه‌ی کوچک دیوارش

می‌شد نگاه تو را دزدید

 

و گاهی هم آنقدر می‌میرم

که به تپیدن چیزی که تو قلبش می‌نامی

شک می‌کنم

 

حال من این نیست که می‌بینی

سه شنبه‌ی آینده

- وقتی که باران بارید –

خواهی دید

وقتی که فقط کلاغ‌ها به سوگ من

سیاه پوشیدند

 

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

 

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

 

 

 

پدران از یاد رفته‌ام

 

مرا می‌شناخت

به نام قبیله‌ایم

حتی زمانی که از حوصله‌اش سر می‌رفتم

باز نسبم را

تا پدران از یاد رفته‌ام

- یاسین و اسماعیل –

می‌کشاند

 

چشم‌هایم را خوب می‌شناخت

- و یک بار هم که بوی دود و عبور از خطوط پیشانی‌ام فرو می‌ریخت

مرا به نام صدا زد -

 

درست زمانی که استخوان‌هایم حرارت مرگ را فردا می‌زدند

و من چقدر می‌ترسیدم

 

آه! چشم‌های کودکی‌ام که روبه‌روی تمام ثانیه‌هایم نشسته‌اید!

چقدر زود بزرگ شدید!

انگار می‌دانستید که دیگر فرصت نیست

روی دست‌هایتان تاب بخورم

و خالصانه‌تر از همیشه کاغذهایم را خط خطی کنم

 

و آه، اجداد ِ پاک ِ خاک آلوده‌ام!

چگونه نامتان به اسطوره‌ها پیوست

وقتی صدایتان را

در آغوش دست‌هایم به خاک می‌برم

منی ک اصالتم را

میان «شمعدانی‌های کاه گلی باغسنگان»

جا گذاشتم!

 

 

نام مجوعه شعر: صدای پای سکوتت چقدر غمگین است

شاعر: اشرف اسماعیلی باغسنگانی «ترانه»

 

#شعر #صدای_پای_سکوتت_چقدر_غمگین_است #اشرف_اسماعیلی_باغسنگانی

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد