جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

صاعقه ی چشمان تو

 

صاعقه ی چشمان تو

  

تنها نشسته ام

به انتظار خش خش برگ‌ها

از مسافتی که تا نیامدن ات

در گوشه‌ی افقی بی شکیب

در امتداد است

هنوز

دلتنگ صاعقه‌ی چشمان تو ام

 

 

نویسنده: سال‌های بی‌بهار

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد