جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

مهمان ناخوانده


عرضم به حضورتون که داشتم خیلی ریلکس، ناول می‌خوندم (دور تکرار البته)، کاملاً توی مانیتور بودم. 

سرم رو به سمت چپ برگردوندم.

سکته ناقص رو زدم.

چی دیدم؟

یه موجود سیاه و منحوس توی اتاقِ من!!!!

نه، توی اتاقم! فکر کن، توی اتاق! 

هر چی داد زدم، کسی نیومد. 

یه هویی رفت زیر سه کشو.

من هم بلند شدم، فرار کردم توی هال، خاندان رو صدا زدم.

هیچی دیگه... خاندان با تجهیزات اومدن اتاق، اولش نبود.

بعد یه هو دیدم کنار پنکه برعکس شده و داره دست و پا می‌زنه.

خاندان هم با نایلون گرفتنش و بردنش.

من هم برداشتم ماسک زدم، گوشه‌های اتاق رو سم ریختم.

دقیقاً از کدوم گوری اومده؟ کانال کولر؟ یا از زیر درب اتاق؟

به نظر میاد قراره تا یه مدت هر چی رنگ تیره می‌بینم، فکر کنم سوسک است!

آخه وسط خوندن ناول! خیلی نامردی بودددد. خیلی.


تعرفه سمپاشی سوسک ریز آشپزخانه - سمپاشی




نظرات 1 + ارسال نظر
خانوم ف جمعه 31 شهریور 1402 ساعت 22:03

حالا عکس این کاکروچ ایکبیری رو نمیزاشتی نمیشد؟

خب یه همچین موجودی مهمان ناخوانده شده بود دیگه... باید حتماً معرفی ش می کردم اینجا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد