اگه از گذشته من رو بشناسین، باید یادتون باشه که هر چند وقت یک بار، توی وبلاگ، کلی در مورد کمردردهای وحشتناک نوشتم.
خب الان میشه گفت همون طوری است.
ولی اوضاع داغونتر از همیشه به نظر میآید.
چرا؟
بگذار بگم.
یک – زانوی پای چپ، مدتهاست درد میکنه. نباید فشار بیارم.
دو – مچ دست چپ درد میکنه، باید هر چند وقت یک بار بانداژ کنم.
سه – کمردرد دائمی که معمولی است.
حالا فکر کن! از پنجشنبه عصر تا حالا این طوری شده.
ران سمت راست، درد گرفته... از همون دردهایی که کمرم میگرفت و چهاردست و پا میشدم.
ولی الان حتی نمیتونم چهار دست و پا بشم.
هر تغییر وضعیتی، به آخ گفتن منجر میشه.
راه هم که نمیتونم برم، تقریباً لنگ میزنم.
قبلاً موقع اون کمردردها مشکل داشتم. ولی راه رفتن مورچهای مشکل نبود.
ولی الان... حتی راه رفتن مورچهای هم ناجور است.
نشستن و بلندشدن از روی زمین که نگم براتون...
از درد بسیار فقط میخندم...
روی صندلی هم سخته نشستن. بهم فشار میاد.
خوابیدن هم... چی بگم والا... روی هم رفته شاید روزی 4 ساعت تونسته باشم بخوابم.
چون هر طرفی بشم درد میگیره.
مثلاً قرار بود شنبه بروم فرهنگسرا، برگشتن پیاده بیام.
ولی مامان گفته بود باهام میاد. برای همین پیاده برگشتن رو کنسل کرده بودم.
ولی دیدم اوضاعم ناجور است. یک ساعت قبل از رفتن بهش گفتم حال ندارم. نمیروم.
خب واضح است در مورد کمردرد و اینا، خانواده نمیدونن.
فقط دوستان در مورد این دردها میدونن و کسانی که وبلاگ میخونن.
درد بُرو! دور شو!
تازه دیروز، سمت راست گردنم هم گرفته بود.
من الان نمیدونم این درد ران، به همون دردهای کمر مربوط میشه یا نکنه یه چیز دیگه است؟
اگه یه جا وایستم و هیچ حرکتی نکنم و همهی وزنم سمت چپ باشه، درد نمیگیره. ولی وقتی دست میزنم یا حرکت میکنم...
نگم براتون...
من هم آستانهی تحمل درد کمی دارم انگار...
درد بُرو! دور شو!
من خوبم. من درد ندارم. من هیچیم نیست. من سالم هستم.
من خوبم. من درد ندارم. من هیچیم نیست. من سالم هستم.
من خوبم. من درد ندارم. من هیچیم نیست. من سالم هستم.
من خوبم. من درد ندارم. من هیچیم نیست. من سالم هستم.
من خوبم. من درد ندارم. من هیچیم نیست. من سالم هستم.
من خوبم. من درد ندارم. من هیچیم نیست. من سالم هستم.
من خوبم. من درد ندارم. من هیچیم نیست. من سالم هستم.
من خوبم. من درد ندارم. من هیچیم نیست. من سالم هستم.