جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

نخوابیدم




خب عرضم به حضورتون که رسماً سرما خوردم. 

آب ریزش بینی و عطسه. 

این الان مهم نیست. 


بزرگترین مشکل این است که، دیشب قبل از 2 بامداد یک عدد قرص سرما خوردگی حل کردم و خوردم.

بعد مثلاً رفتم بخوابم. 


و من هنوز نخوابیدم!!!!!!!       

و من هنوز نخوابیدم!!!!!!!       

و من هنوز نخوابیدم!!!!!!!       

و من هنوز نخوابیدم!!!!!!!       


چشم، سر و کمر درد می‌کنه. لااقل اگه خوابیده بودم چشم و سرم درد نمی‌کرد.

دیگه رسما 11:30 صبح از زیر پتو اومدم بیرون.

اومدم سیستم. ولی فقط یک ساعت تونستم بمونم.

از 13:30 تا 16:30 دوباره دراز کشیدم و چشم‌بند زدم.

پتوی دولا، ملحفه دولا انداختم روم. 

انگاری این دفعه از 15:30 تا 16:30 خوابیدم.

یک ساعت!


نظرات 1 + ارسال نظر
mila دوشنبه 13 فروردین 1403 ساعت 17:16

وای امیدوارم رسماخوردگی زودتر برطرف بشه.

ممنون. واقعا امیدوارم زودتر خوب بشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد