جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

غروب




هر روز دلتنگ‌تر از دیروز

نظاره می‌کنم طلوع و غروب خورشید را

شاید غروب دل من بار دگر طلوع یابد

و اگر نیابد

خود را به غروب تن خواهم سپرد...


شاعر: ؟؟؟


#شعر 




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد