جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

امروز وقت ام.آر.آی داشتم


سلام.

الان یکشنبه مورخ 28 مرداد 1403 (18 اگوست 2024)

امروز وقت ام.آر.آی داشتم. 

ساعت 6:20 صبح راه افتادیم، اتوبان‌ها قفل نبود. ساعت 7 گذشته بود رسیدیم بیمارستان. 15 دقیقه صبر کردیم تا بخش مربوطه باز شد.

دفترچه تحویل دادیم، فرم پر کردم و...

بالاخره 8 گذشته بود که رفتم داخل.

لباس، شلوار و کلاه مخصوص دادن. توی رختکن نوشته بود همه چی رو دربیارین به جز شورت. 

بعدش دوباره در این مرحله نشستم تا صدام کنن و ببرن داخل اتاق مخصوص.

این مدتی که نشسته بودم، عینک هم نداشتم. استرس زیاد! 

فقط باید نزدیک اون رختکن روی صندلی با اون لباس‌های بیمارستانی، تنها می‌نشستم. نه این که هیچ چیزی نمی‌دیدم، خیلی بدتر بود. 

مسئولش آمد و گفت بیا این اتاق.

گفت به شکم دراز بکش. دستت رو بگذار این قسمت و تکون نده.

وای وای وای... کمر و زانو بدجور اذیت کرد موقع دراز کشیدن. 

حالا بماند که کلی طول کشید تا تونستم دستم رو درموقعیت مورد نظر قرار بدهم.

بعد روی دستم یک وسیله‌ی سنگین گذاشت. 

یک چیزی شبیه بالش گذاشتن زیردستم که هم سطح بشه. یک چیزی شبیه متکا هم برای سر. 

بالاخره شروع شد. دستگاه رفت داخل. من کلاً چشم‌هایم را بستم. فقط هر چند وقت یک بار، برای چند ثانیه باز می‌کردم.

صداهای عجیب و غریب زیاد بود. فقط نمی‌دونستم این صداها طبیعی است یا نه؟!

کمر و زانو هم داشت ذوق ذوق می‌کرد.

فکر کنم ده دقیقه طول کشید. البته شاید کمتر! 

بعد که تمام شد و دستگاه آمد بیرون، گفت می‌تونی بلند بشی.

حالا من اول باید فکر می‌کردم چی جوری باید تکون بخورم. 

دست چپ هم بی‌حس شده بود. سنگین بود. به سختی تکونش دادم.

کم کم خود رو جمع کردم تا بتونم زانو را تکان بدهم.

با بدبختی از روی تخت اومدم روی پله‌های مربوطه‌اش.

تازه باید حواسم به سرگیجه موقع بلند شدن هم می‌بودم.

وای وای وای...

دو هفته‌ی دیگه جواب آماده می‌شود. بعد از گرفتن جواب دوباره باید دکتر وقت بگیریم.

برگشتن اتوبان‌ها شلوغ شده بود. خیلی طول کشید برسیم خونه. نزدیک 10 خونه بودیم.

تجربه‌ی جدید، عجیب و میشه گفت ترسناکی بود.




نظرات 1 + ارسال نظر
پرنده مهاجر یکشنبه 28 مرداد 1403 ساعت 14:42 http://salhayebibahar.blogfa.com

یه کم زیادی همه چیو عوض نکردن به نظرت؟؟ چه خبره . .

من نمیدانم. تا حالا ام.آر.آی انجام نداده بودم. اولین بار بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد