جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

آمپول نزدم




آن دو تا آمپول دیگری که داده بود، نرفتم بزنم. چون گفته بود اگر درد داشتی برو بزن.

خدا را شکر، تا اینجا که درد غیرعادی نداشتم. درد معمولی و قابل تحمل. حتی اذیت کننده هم نیست.

روی مچ دستم به اندازه‌ی نیم سانتی‌متر زخم است. سوزن را از آن قسمت فرو کرده بود در دستم.

و چون سوزن را داخل دستم تکان می‌داد که به همه جا برسد، زخم نسبتاً بزرگی درست شده است. (نیم سانت)




نظرات 1 + ارسال نظر
سید حمید بروهان سه‌شنبه 27 شهریور 1403 ساعت 03:47 http://salhayebibahar.ir

اون جای دندون گرازه (همون تونله و اینا) درواقع عجیبه که جون سالم به در بردی ؛ همه چی طراحی شده بود که نابوده بشی کلا . نمیدونم چی کجا غلط از آب در اومد که زنده اومدی بیرون.
گراز ، شوک ، اسید ، اره برقی ، دینامیت ، تمساح

همش کشک یعنی چی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد