جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

بابای دارا، بابای ندار (4) - پایان

 

 

بابای دارا، بابای ندار (4) - پایان

 

ثروتمندان به فرزندان خود در زمینه کارکرد پول چه چیزی می آموزند، که نادارها و اعضای طبقه میانی جامعه از آن غافلند!

 

رابرت کیوساکی، شارون لچنر

مترجم: دکتر عبدالرضا رضایی‌نژاد

نشر فرا - بهار 82

 

 

ما دو گونه سرمایه گذار داریم:

١. گروه نخست که عمومیت بیشتری دارند، آنانی هستند که یک “بسته سرمایه گذاری” را می خرند. از آغاز تا خرد ه فروشی، هر فعالیت، همچون شرکت داد و ستد املاک و مستغلات، کارگزاری

بورس، یا برنامه ریزی مالی، می تواند صندوق سرمایه گذاری مشترک یا سهام و اوراق بهادار را هم

در بر گیرد. راه ساده، تمیز و آسان در سرمایه گذاری است. نمونه کسی است که خواهان خرید یک رایانه است. به فروشگاه می‌رود و دستگاه را کامل خریده از قفسه فروشگاه بر می دارد.

 

٢. گروه دوم آنانی هستند که سرمایه گذاری می آفرینند. اینان بخش‌های یک سرمایه گذاری را  روی هم سوار می کنند. همانند کسی که قطعات یک رایانه را جداگانه خریداری می کند و دستگاه را می سازد. مانند موردی است که دستگاهی را همخوان با نیاز و خواست خود بسازیم. من سوار کردن قطعات رایانه را نمی دانم، ولی می دانم که چگونه بخش‌های یک فرصت را به هم گرد آورم یا کسانی را می شناسم که می توانند چنین کنند.

اگر می خواهید که از گروه دوم سرمایه گذاران باشید، به فراگیری سه مهارت بنیادین نیار دارید.

این مهارت ها را افزون بر آنچه در زمینه رسیدن به هوشمندی مالی آوردیم، باید فراگرفت:

١. چگونه فرصت‌هایی را شناسایی کنم که دیگران ندیده‌اند؟ شما می‌توانید چیزی را با مغز خود

ببینید که دیگران با چشم نمی‌بینند.

٢. چگونه پول تأمین کنیم؟ بسیاری از مردم تنها راه بانک را می شناسند. گروه دوم از سرمایه‌گذاران

که مورد نظر ما هستند باید راه های ویژه‌ای برای تأمین سرمایه بیابند.

٣. چگونه افراد هوشمند را سازمان دهیم؟ هوشمندان کسانی هستند که با افراد هوشمندتر از خود کار می کنند، یا آنان را به استخدام در می آورند. هنگامی که نیاز به رایزنی دارید، هوشمندانه به گزینش مشاور بپردازید. البته همکاری خطر دار د. به جای ترس و گریز از خطر، مدیریت کردن آن را بیاموزید. چیزهای فراوانی هست که یاد بگیرید. پاداش یادگیری بسیار هنگفت است. اگر نمی خواهید که مهارت های لازم را بیاموزید، سرمایه گذاری از گونه نخست توصیه می‌شود.

 

مهم‌ترین مهارت‌های مدیریتی برای پیروزی را می توان چنین بیان داشت:

١. مدیریت نقدینگی

٢. مدیریت نظام ها (از جمله خود و زمانی که با خانواده می گذرانیم)

٣. مدیریت انسان ها

 

انسان ها ممکن است که به رغم درس خواندن و آگاه شدن از زمینه امور مالی، همچنان بر سر راه رسیدن به استقلال مالی با موانعی رو به رو شوند. به پنج دلیل عمده ستون دارایی‌های برخی از آنان که اطلاعات مالی هم دارند، اغلب خالی می ماند. دلایل پنج گانه عبارتند از

١. ترس

٢. بدبینی

٣. تنبلی

٤. عادت های نادرست

٥. تکبر

 

به باور من هر انسانی در درون خود از یک نبوغ مالی برخوردار است. مشکل اینجا است که بلوغ مالی خوابیده و نیاز به بیدار شدن دارد. خوابیدن آن پیامد تحمل آن اندیشه فرهنگی است که پول را  سرچشمه همه بدی ها می‌داند. در این فرهنگ انسان تشویق می‌شود تا خوب درس بخواند، شغل دراز مدتی بگیرد و برای پول درآوردن کار کند. به ما یاد نمی‌دهند که چگونه پول را هم به کار کردن و خدمت خود واداریم.

من فرایند ده گام زیر را به منظور پرورش استعداد خدادادی به شما عرضه می کنم. استعداد و نیرویی که تنها در اختیار و ما شماست.

گام ١- به نیرویی برتر از آنچه آشکار است نیاز دارم: نیروی روان.

فهرست مختصری درست می‌کنم. نخست “نخواستن ها” که آفریننده “خواستن ها” هستند:

نمی خواهم که در سراسر زندگی‌ام کار کنم.

شغلی مطمئن و خانه ای در حومه شهر را نمی خواهم.

نمی خواهم کارمند کسی باشم.

متنفرم از اینکه مانند پدرم به دلیل گرفتاری های کاری به تماشای مسابقه فوتبال فرزندم نروم.

متنفرم از اینکه حاصل سخت کوشی و جان کندن خود را مانند پدرم به دولت بدهم.

اکنون “خواستن ها” را به یاد بیاورم:

می خواهم برای سفر کردن و زندگی به سبکی که دوست دارم، آزاد باشم.

می خواهم در جوانی به اینها برسم.

ساده سخن اینکه می خواهم آزاد باشم.

مهار وقت و زندگی به دست خودم باشد.

می خواهم پول را به خدمت و کار کردن وادارم.

گام ٢- حق انتخاب روزانه: نیروی گزینش

به این دلیل است که انسان‌ها میل دارند تا در سرزمینی آزاد زندگی کنند ما خواهان حق انتخاب هستیم.

گام ٣- در دوست گرفتن دوراندیش باشید: نیروی همگرایی

من دوست را بر پایه وضعیت مالی بر نمی‌گزینم. من دوستانی دارم که از تنگدستی آهشان بلند است و دوستانی که میلیون‌ها دلار ثروت دارند. نکته مهم این است که از هر دو گروه چیز می آموزم و این یادگیری آگاهانه است.

گام ٤- در یک فرمول خبره شوید، سپس به یادگیری فرمول تازه‌ای روآورید: نیروی باشتاب آموختن.

نانوایان در پخت نان نسخه ای را پیروی می کنند، حتی اگر ننوشته و تنها در مغزشان باشد. پول ساختن هم چنین است. به این دلیل است که پول را اغلب “مایه” می نامند.

گام ٥- نخست سهم خود را بپردازید.

اگر نمی توانید مهار خود را در دست داشته باشید، به گرد ثروتمندی نگردید. نخست به یک دوره نظامی یا انضباطی بپیوندید تا این مهارت ر ا به دست آورید. سرمایه گذاری کردن، پول درآوردن و آن را برباد دادن معنا ندارد. بی بهره بودن از خود ساماندهی است که برندگان پول های بازی‌های لاتاری را یک شبه به روز سیاه می نشاند. نبود خودساما ن دهی است که دریافت کنندگان اضافه حقوق های کلان را بی درنگ به خرید خودرو تازه یا سفرهای تفریحی می کشاند.

به کارآفرینان توصیه می شود به جای تمرکز بر کالا، خدمات و دستمزدها، بر پرورش مهارت های مدیریتی تمرکز کنند.

سه تا از مهم‌ترین مهارت‌های ضروری عبارتند از:

١. مدیریت جریان نقدینگی

٢. مدیریت انسان ها

٣. مدیریت وقت خود

گام ٦- به کارگزاران خوب مزد بدهید. نیروی رایزنی برتر اغلب می بینیم که بر دیوار خانه‌ها تابلوی فروش بی واسطه نصب کرده‌اند، یا در آگهی های تلویزیونی ازکارگزاران ارزان ” می شنوید. بابای دارا عکس اینها را توصیه می کرد. او عقیده داشت که باید به حرف های ها دستمزد خوب پرداخت، خودش نیز چنین می کرد. کارگزار چشم و گوش شما در بازار است، همواره آنجا هستند و نیازی به حضور من و شما نیست.

گام ٧- همچون سرخپوستان. نیروی رایگان گرفتن

نخستین مهاجران به امریکا در برابر برخی از عادت‌های فرهنگی بومیان سردرگم می شدند. برای مثال چنانچه یک سفیدپوست احساس سرما می کرد، سرخ پوستان به وی پتو می دادند. سفیدپوست آن را هدیه می پنداشت و هنگامی که سرخ پوست برای پس گرفتن پتو می آمد، اغلب جریان به بگومگو ختم می شد.

گام ٨- دارایی‌ها برایتان وسائل رفاه و خوشگذرانی می‌خرند. نیروی تمرکز من چیزهای قشنگ و تجملی را به اندازه دیگران دوست دار م. تنها تفاوت این است که بسیاری از مردم چیزهای تجملی را با گرفتن وام و اعتبار می خرند.

گام ٩- نیاز به پهلوانان: نیروی افسانه‌ها

در بازی های کودکی، آرزو می کردم مثل قهرمانان باشم و می خواستم همه چیز درباره آنان بدانم باشگاه و میزان پرداخت های آنان را می شناختم و می دانستم که قهرمانان چگونه به آنها راه می یابند. می خواستم تا همه چیز را درباره قهرمانان دلخواهم بدانم، زیرا میل داشتم مانند آنها شوم.

گام ١٠ - به دیگران بیاموزید، خودتان نیز خواهید آموخت: نیروی بخشش

هر دو بابای من آموزگار بودند. بابای دارا به من درسی داد که در سراسر زندگی همراهم خواهد ماند و آن نیاز به خیرخواهی و بخشندگی است. بابای دانشمندم از وقت و دانش خود بسیار می بخشید، ولی هرگز پول به کسی نمی داد. او می گفت وقتی پول اضافی داشتم چنین خواهم کرد، و صد البته هیچ گاه چنین فرصتی پیش نمی آمد.

 

 آنچه را اکنون انجام می دهید، کنار بگذارید. به سخنی دیگر، کارتان را متوقف کنید و ارزیابی نمایید که چه فعالیت هایی نتیحه بخش و کدام ها بی نتیجه بوده اند.

 به دنبال اندیشه های نو باشید.

 کسی را بیابید که راهی را که شما می خواهید بروید، پیش تر رفته باشد. او را به ناهار مهمان کنید. از وی راهنمایی های بکر بخواهید و چم و خم انجام آن فعالیت را جویا شوید.

 در کلاس ها شرکت نموده و نوارهای آموزشی بخرید.

 پیشنهادهای فراوان بدهید. هنگامی که در پی خرید ملک هستم، به موارد زیادی سر می زنم و پیشنهاد می دهم. اگر شما از پیشنهاد درست آگاهی ندارید، مانند من هستید. پیشنهاد را بنگاه و کارگزار می دهد. کار اندکی برای من می ماند.

 در هر ناحیه ماهانه ١٠ دقیقه رانندگی و یا پیاد ه روی کنید. من بسیاری از موارد خوب را هنگام

پیاده روی پیدا کرده ام.

 اصول شناسایی ارزش در همه موارد (خرید مستغلات، سهام، شرکتی تازه، خانه ای تازه، همسر، حتی پودر رختشویی) یکسان است. فرایند همواره یکسان است، باید بدانید چه می خواهید و در پی آن بگردید.

 به دنبال موارد مناسب باشید. سود را باید هنگام خرید برد نه فروش.

 از تاریخ درس بیاموزید.

 آنانی که به راه می افتند، از ایستاده ها می گذرند.

اینها پاره ای از کارهایی است که من در پی یافتن فرصت ها کرده و می کنم. همان گونه که فعل انجام دادن را بارها و بارها در این کتاب آورده ام، به اقدام و عمل کردن باور دارم. باید پیش از انتظار پاداش مالی اقدام کنید. پس هم اکنون دست به کار شوید.

 

پایان

 

#رمان #بابای_دارا_بابای_ندار

 

 

 

بابای دارا، بابای ندار (3)

 

 

 

بابای دارا، بابای ندار (3)

 

ثروتمندان به فرزندان خود در زمینه کارکرد پول چه چیزی می آموزند، که نادارها و اعضای طبقه میانی جامعه از آن غافلند!

 

رابرت کیوساکی، شارون لچنر

مترجم: دکتر عبدالرضا رضایی نژاد

نشر فرا - بهار 82

 

 

بابای دارا خیلی خوشحال بود. اینک چیزهای دیگری داشت که به ما بیاموزد. او از اینکه ما درس نخست را خوب آموخته بودیم بسیار خشنود بود. با دستمزد نگرفتن ناچار شدیم تا مغز خود را در پی یافتن فرصتی برای پول ساختن به کار اندازیم. با به راه انداختن کتابخانه، امور مالی را در دست و مهار خود داشتیم و به کارفرمایی متکی نبودیم. جالب‌ترین بخش آن بود که کسب و کارمان پول در می آورد، حتی هنگامی که خودمان حضور نداشتیم، پول برایمان کار می‌کرد. بابای دارا به جای مزد

دادن، آنهمه پول به ما رساند.

بهترین دوستم، مایک، در سال ١٩٩٠ امپراتوری پدرش را تحویل گر فت. به راستی که کارها را بهتر ز پدرش انجام می دهد. او و همسرش ثروتی دارند که نمی‌توانید مقدار آن را تصور کنید. امپراتوری پدر اکنون در اختیار اوست و مایک درحال پرورش پسرش است تا جای او را بگیرد، همان گونه که بابای دارا ما را پرورش داد.

در سال ١٩٩٤ هنگامی که ٤٧ سال داشتم، بازنشسته شدم. همسرم کیم ٣٧ سال داشت.

بازنشستگی در این سن به معنای کار نکردن نیست، سد بستن در برابر دگرگونی های بزرگ و پیش بینی نشده است. چه کار کنیم یا نکنیم، ثروت ما پیوسته به گونه ای رشد می کند که بسی بیشتر از تورم است. از دید من این وضعیت را باید آزادی نامید. دارایی های ما آنچنان زیادند که به صورت خودکار افزایش می یابند. مانند درختی است که می کاریم. سال ها به آن آب می دهیم، ولی روزی می رسد که دیگر به شما نیاز ندارد. ریشه هایش به خوبی در زمین فرو رفته است. درخت دیگر از شما بی نیاز می شود و تنها سایه ای آرام بخش بر سرتان می افکند.

مایک امپراتوری را به دست گرفت و من بازنشستگی را برگزیدم.

امروزه ما در شرایطی متغیرتر از دوران گذشته زندگی می کنیم. به گمانم فراز و نشیب های ٢٥  سال آینده دست کم هم تراز با بالا رفتن و پایین آمدن هایی است که در گذشته وجود داشته اند.

من در شگفتم که چرا بسیاری از مردم، سخت بر پول شان توجه و تمرکز دارند ولی به پرورش خود

نمی پردازند. اگر انسانها انعطاف پذیر، با اندیشه باز، و آگاه بار آیند، ثروت شان در نتیجه دگرگونی ها پیوسته رو به رشد خواهد بو د. ولی اگر پول را حلال مشکلات خود بدانند، به گمانم راهی دشوار

را درپیش گرفته اند. هوشمندان مشکلات را از پیش پا بر می دارند و پول می سازند. پول بدون هوشمندی مالی به زودی از کف می رود. بسیاری از مردم در زندگی خود این نکته مهم را نمی فهمند که مقدار پول به دست آمده اهمیت ندارد، مقداری که می ماند مهم است. بنابراین هنگامی که از من می پرسند از کجا آغاز کرده ام، یا چگونه می توان با شتاب ثروتمند شد، از پاسخم سرخورده می شوند. به آنان می گویم: بابای دارایم در کودکی به من گفت اگر می‌خواهی ثروتمند شوی، باید دانش مالی بیندوزی. این دیدگاه را هر وقت دیدار می کردیم، چون پتک بر مغزم می کوبید. بابای درس خوانده ام بر خواندن کتاب ها تأکید داشت و بابای دارا از من می خواست تا در زمینه مالی خبره شوم. هم چنان که از راه سرمایه گذاری ها، امکان سرمایه گذاری های دوباره فراهم می آید، دورنمای ثروتمندی نیز آشکار می گردد. تعریف راستین ثروتمندی را باید از چشم دارنده ثروت نگریست. ممکن است که انسان از دید خودش هیچ گاه بسیار دارا جلوه نکند.

تنها باید این نکات مهم را به خاطر داشت:

ثروتمندان “دارایی” می خرند.

نادارها تنها هزینه به بار می آورند.

طبقه میانی جامعه “بدهی هایی” می خرد که گمان می کند “دارایی” است.

 

در سال ١٩٧٤ از آقای ری کراک مدیریت بازرگانی دانشگاه تگزاس سخنرانی کند. ری از دانشجویان پرسید: من در چه کسب و کاری هستم؟ دانشجویان همگی به خنده افتادند و گمان کردند که ری با آنان شوخی می کند.

کسی پاسخ نداد، و ری پرسش اش را تکرار کر د: تصور می کنید که کسب و کار من چیست؟

دانشجویان دوباره خندیدند، تا اینکه یکی از دلیرترین آنان به سخن درآمد و گفت: ری، در جهان چه کسی نمی داند که شما در کار همبرگر هستید؟

ری با پوزخند گفت: این همان پاسخی است که پیش خود تصور می کردم خواهید داد. اندکی درنگ کرد و سپس با شتاب گفت: خانم ها و آقایان، من در کار مستغلات هستم نه همبرگر.

ری زمان زیادی را به توضیح دیدگاه‌های خود پرداخت. در برنامه کار ری می دانست که هدف نخستین اش فروش امتیاز رستوران است، ولی آنچه که هیچ گاه به فراموشی نمی سپرد، گزینش محل مناسب رستوران ها بود. خریداران امتیاز رستوران، بهای زمین آن را هم می پردازند که به مالکیت “سازمان ری کراک” درمی آید.

بخش پیشین را با این مطلب پایان دادیم که بسیاری از مردم برای دیگران، نه برای خود کار می کنند. آنان نخست برای دارنده شرکت، پس از آن برای دولت گیرنده مالیات، و سپس برای بانک های

وام دهنده به ایشان کار می کنند.

در دوران کودکی ما رستوران مک‌دونالد در آن حوالی شعبه نداشت، ولی بابای دارا همان درسی را به من می داد که ری کراک در سخنرانی خود در دانشگاه تگزاس عنوان نمود:

راز شماره ٣ ثروتمند شدن. آن راز این است “به کسب و کاری برای خودتان بیندیشید

گرفتاری های مالی، اغلب پیامد کار کردن برای دیگران در سراسر زندگی است. بسیاری از مردم

در پایان روز کاری، چیزی از خو د ندارند. برای اینکه در زمینه مالی بی نیاز شوید باید برای خود نیز کسب و کاری به وجود آورید. دارا بودن کسب و کار ستون دارایی ها را در برابر درآمدها به گردش در می آورد.

همان گونه که قبلاً گفته شد، قدم اول، شناخت تفاوت دارایی از بدهی و خرید دارایی است.

ثروتمندان چشم به ستون دارایی‌ها دارند، در حالی که دیگران به انتظار صورتحساب درآمد نشسته اند. کاری که بسیاری می کنند، همین است که بی خیال از خانه بیرون می روند و با کارت‌های اعتباری به  خرید خودرو یا دیگر کالاهای تجملی دست می زنند. ممکن است که تنها حوصله شان از یک وسیله به سرآمده و خواستار اسباب بازی تازه‌ای باشند. کسانی که با کارت‌های اعتباری و وام بانکی اقلام تفریحی و  تجملی می‌خرند، اغلب ناچار می‌شوند تا در زیر فشار مالی، آنها را با بهای اندک بازبفروشند. پس از وقت گذاشتن و اندیشیدن در بنیان سرمایه گذاری های سنجیده و نیرومندی ستون دارایی های راستین، می توان به بهره برداری از پاداش ساخته و پرداخته آنها آغاز نمود. راهی که به سوی ثروتمندی پیش می رود. این پاداش صرف وقت و دانش مالی کسانی است که کسب وکار خود را به راه انداخته اند.

 

داستان رابین هود و مردان او را از دوران دبستان به یاد داریم. آموزگار ما این داستان را از نمونه های

برجسته قهرمانی می دانست. کسی که پول و ثروت را از داراها می ربود و میان نادارها پخش می کرد. بابای دارای من رابین هود را نه قهرمان بلکه یک کلاهبردار می دانست.

من بارها شنید ه ام که می گویند: چرا ثروتمندان سهم راستین خود را ادا نمی کنند؟ یا: ثروتمندان باید مالیات بیشتری بپردازند تا هزینه نادارها بشود. همین اندیشه های رابین هودی (گرفتن از ثروتمندان و بخشیدن به نادارها) است که مایه بیچارگی طبقه میانی جامعه و تنگدستان شده است.

واقعیت این است که ثروتمندان به درستی مالیات نمی‌دهند. طبقه میانی (به ویژه درس خوانده ها) پرداخت عمده مالیات را برگردن دارند.

ناگفته در تاریخ ها این است که مالیات در اصل برای ثروتمندان وضع گردید. آن وقت چنین استدلال

می شد که مالیات را برای تنبیه ثروتمندان وضع کرده اند.

صدها سال است که جنگ میان دارایان و ناداران در جریان است. فریادهای: “ از ثروتمندان بگیرید پیوسته از گلوی عامه مردم بیرون آمده است. این مبارزه پیوسته ادامه خواهد یافت، ولی بازندگان

مردمی هستند که نا آگاه‌اند، آنانی که بامدادان از خواب بر می‌خیزند، به سخت کار کردن می پردازند و مالیات می دهند. ایشان اگر به روند بازی ثروتمندان آگاه بودند، (و قانون آنها را به کار می بستند  کاری می کردند که به استقلال مالی برسند.)

بابای دارا پیوسته خاطر نشان می کرد که بدون قدرت، به گوشه‌ای رانده خواهی شد. به من اندرز

می داد که ترسناک ترین فرد را بشناسم. او نه رییس یا سرپرست، بلکه مأمور مالیات است.

اینان چنانچه فرصت بیابند، هرچه بیشتر مالیات می گیرند. بابای بسیار درس خوانده ام همواره مرا تشویق می کرد تا در شرکتی بزرگ کار مطمئنی دست و پا کنم. از مزایای پیشرفت در پلکان قدرت شرکت‌ها سخن می گفت. او نمی دانست که با تسلیم شدن در برابر یک چک حقوق ماهانه، انسان به گاوی شیرده و سربه زیر تبدیل می گردد.

هنگامی که دیدگاه‌های بابای دانشمند را با بابای دارا در میان می گذاشتم، تنها به پوزخندی بسنده

می کرد و می گفت: چرا مالک پلکان نباشی؟

به کار بستن درس‌های برگرفته از بابای دارا مرا از اسیر ماندن در دام مسابقه موش دوانی رهایی

بخشید. بدون دانش و آگاهی در زمینه مالی و کارکرد پول (که بهر ه هوشی مالی می نامم) به دست آوردن این فرصت و رسیدن به استقلال مالی شدنی نبود.

من اکنون یافته‌ها و برداشت هایم را در خلال نشست‌ها و همایش ها در اختیار دیگران می گذارم، به این امید که برایشان سودمند و مؤثر باشد.

 

بهره هوشی مالی فرایند تجربه در چهار حوزه گسترده است:

١. حسابداری: این آگاهی را من باسوادی مالی می نامم. مهارتی ارزنده که برای برپا نمودن امپراتوری خود نیاز دارید. هرچه بیشتر پول داشته باشید، باید حساب و کتاب‌اش روشن تر باشد، وگرنه کاخ ها فرو می ریزند. حسابداری به بخش چپ مغز و جزییات مربوط است. به یاری این مهارت، از توانمندی‌ها و کاستی‌های هر کسب وکار آگاه می شوید.

٢. سرمایه گذاری: من نامش را دانش واداشتن پول به پول درآوردن گذاشته ام. و با بخش راست مغز یا بخش آفریننده آن پیوند دارد.

٣. شناختن بازارها: دانش شناخت عرضه و تقاضا. شناخت جنبه‌های “فنی” بازار (آنچه بر اثر کارکرد

احساسات شکل می گیرند، مانند فروش اسباب بازی ها در آغاز سال نو ). دیگر عامل های کارا در بازار، جنبه‌های “بنیادین” آن (چگونگی سرمایه گذاری به روش اقتصادی) است. آیا سرمایه گذاری در وضعیت کنونی بازار درست یا نادرست است؟

٤. قانون: تصور کنید که یک سازمان و یک فرد از مهارت‌های فنی حسابداری و سرمایه گذاری در روند

بازار آگاه هستند. یکی از قانون‌های مالیات و بهره‌برداری از امتیازهای داشتن شرکت آگاه و دیگری

ناآگاه است. تفاوت حرکت و پیشرفت این دو همانند راه رفتن و پرواز کردن خواهد بود. در درازمدت، نتیجه بسیار متفاوت است.

بهره هوشی مالی، از برآیند و هم‌افزایی مهارت‌ها و هوشمندی‌های بسیاری ساخته می شود. ولی از دید من، ترکیب چهار مهارتی که پیش‌تر آوردیم، مایه اصلی رسیدن به این ویژگی است. اگر می خواهید به ثروتی چشمگیر برسید، ترکیب این مهارت‌ها (دستیابی به هوشمندی مالی) برایتان بسیار ضروری است.

 

فردی که برای شرکت ها کار می کند:

١. درآمد دارد

٢. مالیات م یپردازد

٣. هزینه می کند

 

یک ثروتمند شرکت دار:

١. درآمد دارد

٢. هزینه می کند

٣. مالیات می پردازد

 

همه از توانمندی‌ها و هوش خوبی برخوردار هستیم ولی آنچه دست ما را می‌بندد، اندکی خود  ناباوری است. اقدام نکردن‌های ما ناشی از ناآگاهی مالی نیست، بیشتر از نداشتن اعتماد به نفس است. این کاستی در برخی از مردم آشکارتر است.

پس از ترک مدرسه، اغلب می‌دانیم که چگونگی نمره‌های درسی دوران مدرسه ای چندان با اهمیت

نیستند. از زندگی واقعی، به چیز دیگری نیاز داریم.

شنیده ام که با عنوان‌های گوناگون (زَهره، دل، دلیری، زیرکی، سرسختی و مانند اینها) از آن یاد می کنند.

این عامل، هر عنوانی داشته باشد، بر ساختن آینده فرد بیش از هر نتیجه و سابقه درسی تأثیر می‌‌گذارد.

تجربه شخصی خودم نشان داده است که هر دو عامل دانش مالی و دلیری در کار هم ضروری است.

چنانچه ترس غالب گردد، نبوغ سرخورده می شود. در کلاس هایم به دانشجویان سخت توصیه می کنم که خطرپذیری را بیاموزند، دلیر باشند و اجازه دهند تا نبوغ آنان ترس را به قدرت و هوشمندی بدل کند. این اندرز برای گروهی کارساز است و دیگران را تنها به هیجان وا می دارد.

می بینیم که در زمینه کار کردن با پول، اغلب دست به عصا و در شرایطی ایمن راه می روند.

 

پرسش هایی از این دست را ا آنان مطرح می کنم:

چرا باید به پیشواز خطر بروند؟

چرا لازم است تا هوشمندی مالی خود را پرورش دهیم؟

چگونه می توان سواد و آگاهی مالی به دست آورد؟

پاسخ من این است: تا گزینه های بیشتری در راه پیروزی داشته باشیم.

 

بسیاری از مردم تنها یک راه را می‌دانند: سخت کار کردن، پس انداز، و وام گرفتن.

چراباید هوشمندی مالی را افزایش دهید؟ زیرا می‌خواهید کسی شوید که سرنوشت خود را می آفریند. با هرچه رخ دهد روبه رو می شوید و آن را بهتر می‌کنید. گروه کوچکی می دانند که شانس آفریدنی است، همانگونه که پول آفریدنی است. چنانچه بخواهید خوشبخت شده و پول بیافرینید، (به جای اینه به سخ ت کوشی بپردازید) به هوشمندی مالی نیاز دارید. اگر از آن دسته مردم هستید که در انتظار فراهم آمدن “فرصت مناسب می نشینند، باید زمان زیادی انتظار بکنید. مانند این است که منتظر شوید تا همه چراغ‌های راهنمایی در سراسر مسیر ١٠ کیلومتری شما سبز شوند، آنگاه آغاز به حرکت نمایید.

تنها دارایی نیرومندی که داریم مغزمان است. اگر آن را به درستی پرورش دهیم، می تواند دنیایی از ثروت را که یک آن به نظر می رسد، بیافریند. از سوی دیگر مغزی که پرورش نیابد، می تواند آنچنان

تنگدستی فراهم آورده تا چند نسل در خانواده ادامه یابد.

اغلب از من می پرسند که چگونه یک دلار را یک میلیون دلار کرده ام. کم تر میل دارم که از خودم بگویم.

تنها زمانی که بخواهم از سادگی فرایند یاد کنم، نمونه هایی را می آورم. اگر شما با بنیان کار، به ویژه چهار ستون اصلی هوشمندی مالی که پیشتر آوردیم، خوب آشنا شوید، پیشرفت‌تان آسان و آسان تر خواهد شد.

خود من بیشتر از دو راه برای رشد ثروتم استفاده می کنم: مستغلات و سهام شرکت های کوچک. زیربنا را بر مستغلات گذاشته ام. جریان نقدینگی در آنها روزانه و پیوسته است. گه گاه ارزش آنها هم بالا می رود.

من به کسی توصیه پیروی از این راهبرد را نمی کنم. اینها تنها مثال و نمونه هستند. در فرایندهای پیچیده‌ای که درک نمی کنم وارد نمی شوم. حساب و کتاب ساده و هوشمندی عادی ابزار فعالیت های مالی من هستند.

 

به پنج دلیل در اندرزهایم از مثال و نمونه استفاده می کنم:

١. برای تشویق انسانها به یادگیری.

٢. نشان دادن سادگی فرایند، آن گاه که بنیان استوار شده باشد.

٣. نشان دادن اینکه برای رسیدن به هر هدف، میلیون ها راه وجود دارد.

٤. نشان دادن اینکه همگان می‌توانند به ثروت برسند.

٥. نشان دهم که با دانش ساخت موشک درگیر نیستیم و کاری ساده است.

 

من به پول همانند بازی تنیس خود می نگرم. سخت بازی می کنم. اشتباه رخ می دهد، اصلاح می کنم، اشتباه‌های تازه‌ای رخ می‌دهد، دوباره اصلاح می‌کنم و بهتر می‌شوم. اگر مسابقه را باختم، به کنار تور می روم، دست حریف را می فشارم و با لبخند می گویم: به امید دیدار در یکشنبه دیگر.

 

ادامه دارد ...

 

#رمان #بابای_دارا_بابای_ندار