جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

Resurrection

 

 

 

 

Resurrection

 

 

سلام.

این چند روز، فصل اول سریال Resurrection رو دیدم. فقط هشت قسمت داشت. بد نبود. خیلی عادی بود. درسته که مثلاً ماوراء طبیعی بود، ولی بازم عادی بود.

داستان از جایی شروع میشه که جیکوب، پسر یازده ساله، وقتی چشم باز می کنه، خودش رو در یک شالیزار برنج می بینه که روی زمین، توی اون همه آب و گل دراز کشیده بوده. با تعجب اطراف رو نگاه می کنه. کسی نیست. پا میشه و راه می ره. بالاخره به جایی می رسه که کلی آدم هست. به خاطر بیماری صرع که داره، تشنج بهش دست می ده و مردم می رن کمک ش کنن. هیچی یادش نمیاد. پشت یقه ی لباس ش، اسم ش نوشته شده. فقط مقامات متوجه میشن که این یه بچه ی آمریکایی است، به خاطر لباسی که تنش بوده. اون رو به آمریکا منقل می کنن. مامور بلامی، وظیفه داره اون رو تحویل بگیره. جیکوب میگه که کجا زندگی می کنه. برای همین مامور بلامی با رئیس ش تماس می گیره و میگه که می خواد جیکوب رو به پیش خانواده ش برگردونه. به شهر مورد نظر می رسن، آدرس خونه رو پیدا می کنن. بلامی زنگ درب رو فشار میده. یه پیرمرد درب رو باز می کنه. بلامی میگه پسری به اسم جیکوب، پسر شما، گُم نشده؟ پیرمرد میگه: نه، پسر من، جیکوب، 32 سال قبل، مُرده!!! همون موقع جیکوب از ماشین پیاده میشه،سمت هری می ره و بهش میگه: پدر!!! هری با چشم های از حدقه در اومده داره جیکوب رو نگاه می کنه. جیکوبی که باید 32 سال پیش، مُرده می بوده...

این شهر یه جای عجیبی داره میشه. آدم هایی که در طی سالیان دور و جدید، مُردن، دوباره دارن زنده میش. دنبال خانواده هاشون می گردن. مردم ترسیدن. بعضی ها خیلی خوشحالن که دوباره اونی که دوستش داشتن، برگشته. هرج و مرج شده، ارتش وارد صحنه شده.

در ابتدا سعی کرده بودن که بهشون به چشم یه آواره نگاه کنن که نیاز به کمک های غذایی و لباس دارن. ولی اینقدر موضوع عجیب شده که ارتش شهر رو قرنطینه کرده.

حالا مامور بلامی داره جیکوب رو فراری می ده ...

مُرده هایی که این جا زنده شدن، هنوز زامبی نشدن ها! توو این فصل که هیچ نوع حرکت زامبی وار نبود. شاید فصل دوم که در حال پخش است، چیزی باشه. میگم که، درسته ماوراء طبیعی بود، ولی خیلی عادی بود.

 

 

نام سریال: Resurrection

نام فارسی: احیاء

وضعیت: فصل دوم در حال پخش

تعداد قسمت های فصل اول: 8 قسمت

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

سال انتشار: 2013 الی 2014

شبکه ی پخش: ABC

ژانر: Supernatural, Sci-Fi, Drama, Fantasy

 

لینک های مربوط به سریال

لینک فایل تورنت – فصل اول (MKV – 480P – Web-Dl – 1.18GB)

اطلاعات سریال در IMDB // اطلاعات سریال در ویکی.پدیا // عکس

لینک صفحه ی زیرنویس فارسی

لینک صفحه ی زیرنویس انگلیسی

 

 

 

 

 

Resurrection

 

Resurrection 

 

نام سریال: Resurrection

نام فارسی: احیاء

وضعیت: فصل دوم در حال پخش

تعداد قسمت های فصل اول: 8 قسمت

زیرنویس فارسی و انگلیسی دارد

سال انتشار: 2013 الی 2014

شبکه ی پخش: ABC

ژانر: Supernatural, Sci-Fi, Drama, Fantasy

 

لینک های مربوط به سریال

لینک فایل تورنت – فصل اول (MKV – 480P – Web-Dl – 1.18GB)

اطلاعات سریال در IMDB // اطلاعات سریال در ویکی.پدیا // عکس

لینک صفحه ی زیرنویس فارسی

لینک صفحه ی زیرنویس انگلیسی

 

سلام.

این چند روز، فصل اول سریال Resurrection رو دیدم. فقط هشت قسمت داشت. بد نبود. خیلی عادی بود. درسته که مثلاً ماوراء طبیعی بود، ولی بازم عادی بود.

داستان از جایی شروع میشه که جیکوب، پسر یازده ساله، وقتی چشم باز می کنه، خودش رو در یک شالیزار برنج می بینه که روی زمین، توی اون همه آب و گل دراز کشیده بوده. با تعجب اطراف رو نگاه می کنه. کسی نیست. پا میشه و راه می ره. بالاخره به جایی می رسه که کلی آدم هست. به خاطر بیماری صرع که داره، تشنج بهش دست می ده و مردم می رن کمک ش کنن. هیچی یادش نمیاد. پشت یقه ی لباس ش، اسم ش نوشته شده. فقط مقامات متوجه میشن که این یه بچه ی آمریکایی است، به خاطر لباسی که تنش بوده. اون رو به آمریکا منقل می کنن. مامور بلامی، وظیفه داره اون رو تحویل بگیره. جیکوب میگه که کجا زندگی می کنه. برای همین مامور بلامی با رئیس ش تماس می گیره و میگه که می خواد جیکوب رو به پیش خانواده ش برگردونه. به شهر مورد نظر می رسن، آدرس خونه رو پیدا می کنن. بلامی زنگ درب رو فشار میده. یه پیرمرد درب رو باز می کنه. بلامی میگه پسری به اسم جیکوب، پسر شما، گُم نشده؟ پیرمرد میگه: نه، پسر من، جیکوب، 32 سال قبل، مُرده!!! همون موقع جیکوب از ماشین پیاده میشه،سمت هری می ره و بهش میگه: پدر!!! هری با چشم های از حدقه در اومده داره جیکوب رو نگاه می کنه. جیکوبی که باید 32 سال پیش، مُرده می بوده...

این شهر یه جای عجیبی داره میشه. آدم هایی که در طی سالیان دور و جدید، مُردن، دوباره دارن زنده میش. دنبال خانواده هاشون می گردن. مردم ترسیدن. بعضی ها خیلی خوشحالن که دوباره اونی که دوستش داشتن، برگشته. هرج و مرج شده، ارتش وارد صحنه شده.

در ابتدا سعی کرده بودن که بهشون به چشم یه آواره نگاه کنن که نیاز به کمک های غذایی و لباس دارن. ولی اینقدر موضوع عجیب شده که ارتش شهر رو قرنطینه کرده.

حالا مامور بلامی داره جیکوب رو فراری می ده ...

مُرده هایی که این جا زنده شدن، هنوز زامبی نشدن ها! توو این فصل که هیچ نوع حرکت زامبی وار نبود. شاید فصل دوم که در حال پخش است، چیزی باشه. میگم که، درسته ماوراء طبیعی بود، ولی خیلی عادی بود.