ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
گلِ من گریه مکن!
گلِ من گریه مکن.
که در آئینهی اشک تو غم من پیداست
قطرهی اشک تو داند که: غم من دریاست.
گل من گریه مکن
سخن از اشک مخواه
که سکوتت گویاست
از نگه کردنت احوال تو را میدانم
دل غربت زده ات –
بینوایی تنهاست.
من و تو میدانیم
چه غمی در دل ماست.
*
گل من گریه مکن
اشک تو صاعقه است
تو به هر شعلهی چشمان ترم میسوزی
بیش از این گریه مکن
که بدین غمزدگی بیشترم میسوزی
من چو مرغ قفسم
تو در این کنج «قفس» بال و پرم میسوزی.
*
گل من گریه مکن!
که در آیینهی اشک تو، غم من پیداست،
قطرهی اشک تو داند که: غم من دریاست.
دل به امید ببند.
نا امیدی کفرست.
چشم ما بر فرداست.
ز تبسم مگریز.
دُر دندان تو در غنچهی لبها زیباست.
گل من گریه مکن.
- مهدی سهیلی –-