جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

من و زلزله





من و زلزله



سلام.

بگذار برات تعریف کنم.

اون شب که زلزله آمد، یه ده دقیقه ای بود سیستم رو خاموش کرده بودم.

نشسته بودم برای بار nام کتاب «هری پاتر و محفل ققنوس - جلد اول» می خوندم.

همه چی شروع به لرزیدن کرد.

انتظار داشتم هرآن کتابخونه بیافته.

در همان حین خانواده پشت درب اتاق اومده بودن، می گفتن زلزله است. پاشو. 

من هم نمی تونستم از جام بلند بشم. همین طوری نشسته بودم. میگفتم می دونم.

* از خواب پریده بودن.

بعد از این که تکون ها متوقف شد، پاشدم درب اتاق باز کردم.

پاهام می لرزید.

شاید هم پس لرزه بود.

بعدش اومدم لپتاپ رو جمع کردم، گذاشتم توی کوله ش.

شارژر و Hub USB و کابل هاش و دستگاه دیجیتال هم چپوندم توی کوله.

گوشی و تبلت هم در کوله بودن.

با تبلت اومدم اینترنت.

دیدم هنوز هیچی درمورد زلزله نیست.

پاشدم رفتم آشپزخانه برای خوردن شام (=سحری) .

تلویزیون هم گذاشتم شبکه خبر.

همیشه این زمان، سریال جومونگ تماشا می کردم.

اون شب مجبور شدم شبکه خبر بگذارم.

* در ماه رمضان معمولا شام (=سحری) رو ساعت یک شب می خورم.

میشه گفت زلزله رو فراموش کرده بودم، به خاطر کرونا.

دوباره یادآوری شد.


https://AnimeHunter2oo4.BlogSpot.com



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد