هیچ کس - هان نولن
نام کتاب: هیچ کس
نام اصلی کتاب: The Nobody
نویسنده: هان نولن (Han Nolan)
مترجم: محمود مزینانی
ناشر: موسسه فرهنگی منادی تربیت
نوبت چاپ: چاپ اول - 1384
تعداد صفحات: 359 صفحه
پشت جلد
مادربزرگ همیشه به میراکل میگفت تولد تو یک معجزه بود، برای همین اسم تو را میراکل یا معجزه گذاشته ایم.
میراکل با آن که هنوز ده - دوازده سال بیشتر نداشت فکر می کرد که با دیگران فرق دارد و مثل مادر هنرمند و پدر نویسنده اش فرد خاصی است.
میراکل برای آین که به دیگران نشان دهد با آن ها فرق دارد به کارهای عجیب و غریبی دست می زد.
حوله ی حمام کهنه پدرش را که یک روز ناگهانی گم شده بود و مادربزرگ می گفت: "ذوب شده" است؛ می پوشید و به مدرسه می رفت.
و به تقلید از مادربزرگش احضار روح می کرد.
او با هیچ کس دوست نبود.
بخش آغازین کتاب (منبع)
بخش یکم کتاب اینگونه آغاز می شود:
نام من هیچ کس است، تو که هستی؟ ( امیلی دیکنسون)
فصل اول کتاب با این جملات آغاز می شود:
گی گی می گفت شک ندارد که موقع به دنیا آمدن من ، فرشته ی نگهبانم همه ی حواسش به من بوده است. شاید حق با او باشد، اما کاش این فرشته ، بیشتر از آن که به فکر من باشد، به فکر مامان بود.هرچه بود، اصلاً دوست نداشتم بشنوم که چه جوری پا با این دنیا گذاشته ام.طبیعی به نظر نمی رسید که یک بچه ی زنده، از شکم یک زن مرده بیرون بیاید.گی گی می گفت این بزرگترین معجزه ای بوده که در عمرش دیده است.
ده سالم که بود ، بعد از این که اول تا آخر ماجرا را دوباره خوب یادآوری کرد، برای ده هزارمین بار گفت:« به همین خاطر بود که اسمت را میراکل گذاشتیم.»
این کتاب، برنده ی کتاب ملی سال 1997،
بهترین کتاب ALA برای نوجوانان،
بهترین کتاب سال اسکول لایبرری جورنال،
یکی از برگزیدگان بوک لیست ادیتورز، می باشد.
هیچ کس «هیچ کس» نیست (منبع)
آدمها همیشه دوست دارند دیده شوند. بعضیها دوست دارند آنطور که هستند دیده شوند، بعضیها دوست دارند بیشتر از آنچه هستند دیده شوند و بعضیها آنقدر درگیر خودشان هستند که فرصتی برای دیده شدن پیدا نمیکنند.
«میراکل» اینگونه است. یعنی آنقدر درگیر فکرهای جورواجور است که فرصت نمیکند با اطرافش ارتباط برقرار کند. این فکرها عادی و از جنس من و تو نیست. این فکرها از بیرون است، از مادر بزرگی به نام «گیگی» که تصور میکند با نیروهای ماورای طبیعی و ارواح ارتباط دارد. «گیگی» تصوراتش را به «میراکل» تلقین میکند و مانع از رشد طبیعی تفکرات او میشود.
«میراکل» یعنی چه؟ در زبان آنها «میراکل» یعنی معجزه. معجزه یعنی چی؟ در نگاه «گیگی» یعنی این که مادری در حال مردن کودکش را به دنیا بیاورد؛ البته زنده به دنیا بیاورد. «میراکل» زنده به دنیا میآید. او هرگز مادرش را نمیبیند تا به سن یازده سالگی میرسد و در این سن پدرش ذوب میشود. ذوب میشود؟ تعجب نکنید، این تصور «گیگی» است که به میراکل منتقل میشود.
میراکل سه سال با این تصورات دست و پنجه نرم میکند؛ در آرزوی این که روزی پدرش برگردد، پدر به همراه مادر، مادری که مرده و او را زاییده. اما این همه ماجرا نیست. میراکل خودش نیست و هنگامی که خودت نباشی، میشوی «هیچ کس».
«هیچکس» یعنی دختری نوجوان که نه بازی میکند، نه دوستی دارد، نه با آدمهای اطرافش رابطه دارد. هیچکس یعنی «میراکل» که خیال میکند مثل مادربزرگش با جهانی دیگر رابطه دارد. دور آدمها هالههای رنگی میبیند و برای عددها و رنگها و طعم ها معنی دیگری میتراشد.
«هیچکس» یعنی جسمی جوان و روحی پیر؛ جسمی که نامش «میراکل» است و روحی که صاحبش «گیگی» است. اما «میراکل» باید این پوسته را بشکند و از آن بیرون بزند. باید با حقیقت زندگی آشنا شود. باید خودِ خودش را پیدا کند و راهی برای دیده شدن.