جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

ماه و سنگ – فریدون مشیری

 

 

 

 

 

ماه و سنگ – فریدون مشیری

 

اگر ماه بودم، به هر جا که بودم،

سراغ تو را از خدا می‌گرفتم.

وگر سنگ بودم، به هر جا که بودی،

سر رهگذار تو جا می‌گرفتم.

 

اگر ماه بودی – به صد ناز – شاید

شبی بر لب بام من می‌نشستی

وگر سنگ بودی، به هرجا که بودم

مرا می‌شکستی، مرا می‌شکستی!

 

- فریدون مشیری -

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد