جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

لحظه ی بدرود!

 

 

 

«لحظه ی بدرود!»

 

ای امیدی که مرا غیر تو مقصود نبود

پیش ِ بی تابی من، آمدنت زود نبود

 

تا که بیگانه به راز دل ما پی نبرد

کاش چشم من و چشم تو غم آلود نبود

 

یار شیرین لب من گفت به هنگام وداع:

« لحظه ای تلخ تر از لحظه ی بدرود نبود!»

 

ـ مهدی سهیلی ـ

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد