جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

در آغاز هیچ نبود

 

 

 

 

 

 

در آغاز هیچ نبود. کلمه بود و آن کلمه خدا بود.

و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود. و با نبودن چگونه می توان بودن؟

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمی گوییم.

و حرفهایی هست برای نگفتن.

حرفهایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمیارند.

حرفهایی بی تاب و طاقت فرسا که همچون زبانه های بی قرار آتش اند.

و کلماتش هر یک انفجاری را به بند کشیده اند. کلماتی که پاره های بودن آدمی اند.

اینان همواره در جستجوی مخاطب خویشند.

اگر یافتند یافته می شوند و در صمیم وجدان او آرام می گیرند و اگر مخاطب خویش را نیافتند نیستند...

 

ـ دکتر علی شریعتی ـ

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد