جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

این جا نبودن

 

 دار الامیر للثقافة والعلوم

 

باور نمی کنم،

 

هرگز باور نمی کنم که سال های سال

 

همچنان زنده ماندنم به طول انجامد.

 

یک کاری خواهد شد.

 

زیستن مشکل شده است

 

و لحظات چنان به سختی و سنگینی

 

بر من گام می نهند و دیر می گذرند

 

که احساس می کنم، خفه می شوم.

 

هیچ نمی دانم چرا؟

 

اما می دانم کس دیگری به درون من پا گذاشته است

 

و اوست که مرا چنان بی طاقت کرده است.

 

احساس می کنم دیگر نمی توانم در خودم بگنجم،

 

در خودم بیارامم.

 

از « بودنِ »  خویش بزرگ تر شده ام

 

و این جامه بر من تنگی می کند.

 

این کفش تنگ و بی تابی فرار!

 

عشق آن سفر بزرگ!‌...

 

اوه، چه می کشم!

 

چه خیال انگیز و جان بخش است « این جا نبودن »!

 

 

« دکتر علی شریعتی »


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد