جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

هدیه‌ی دوست





گلی را که دیروز،


به دیدار من، هدیه آوردی، ای دوست


- دور از رخ ِ نازنین ِ تو –


امروز پژمرد‌!



همه لطف و زیبائی‌اش را


- که حسرت به روی تو می‌خورد و


هوش از سر ِ ما به تاراج می‌برد؛ -


گرمای شب، برد !


صدای تو اما، گلی پایدار است


بهشتی همیشه بهار است.


گل ِ مهر تو، در دل و جان


گل ِ بی‌خزان،


گل ِ تا که من زنده‌ام ماندگار است.


ـ فریدون مشیری ـ


#شعر #فریدون_مشیری





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد