ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در پشت چارچرخهی فرسودهای، کسی
خطی نوشته بود:
«من گشتهام نبود!
تو دیگر نگرد،
نیست!»
*
این آیهی ملال
در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
چشمم برای این همه سرگشتگی گریست.
*
چون دوست در برابر خود مینشاندمش
تا عرصهی بگوی و مگو، میکشاندمش:
- در جست و جوی آب حیاتی؟
در بیکران این ظلمات آیا؟
در آروزی رحم؟ عدالت؟
دنبال ِ عشق؟
دوست؟...
ما نیز سرگشتهایم
«و آن شیخ با چراغ همی گشت...»
آیا تو نیز، - چون او - «انسانت آرزوست؟»
گر خستهای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جست و جوست.
پویندگی تمامی ِ معنای زندگی ست.
هرگز
«نگرد! نیست»
سزاوار ِ مرد نیست...
- فریدون مشیری -
#شعر #فریدون_مشیری