جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

لحظه و احساس




تنها، 

غمگین،

نشسته با ماه.

در خلوت ِ ساکت شبانگاه.

اشکی به رخم دوید، ‌ناگاه

روی تو شکفت در سرشکم 

دیدم که هنوز عاشقم، آه!



- فریدون مشیری -


#شعر #فریدون_مشیری





نظرات 1 + ارسال نظر
سید حمید بروهان جمعه 6 مهر 1403 ساعت 03:41 http://salhayebibahar.ir

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من زین کارها کمتر کنم

من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد