ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دیگر به روی بال زر افشان ِ نغمهها
آن آبشار نور و نوازش
رنگین کمان آهنگ
پروازهای رنگ
ما را به آن بهشت خدایی نمیبرد
*
آن پنجرهی طلایی سحر آفرین، دریغ
در این شب بلند
ما را به خوابهای طلایی نمیبرد.
بیداری است اینک و، افسوس
خاموشی است و بهت
وین کولهبار حیرت و اندوه
بر روی شانههامان آوار،
همچو کوه.
*
در جلگهی غروب
در باغ بیحصار افق، خورشید،
آینهای غبار گرفته ست.
آینه نیست، نه
این طشت ِ سرخ ِ سرخ
در دیدگان ما
سوزندهتر ز آهن ِ تفته ست!
لختی دگر، هیاهوی زاغان
گوید که نور و گرمی
گوید که روشنایی
رفته ست!
*
ما ماندهایم و این شب ظلمانی بلند
ماییم و این سکوت
این بغض سهمناک،
و آن پنجهی طلایی چالاک
در ژرفای خاک!
- فریدون مشیری -
#شعر #فریدون_مشیری