جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

چپتر 192 از مانهوا Tower of God رو خوندم

 

 

 

 

چپتر 192 از مانهوا Tower of God رو خوندم

 

 

چپتر 192 از مانهوا Tower of God رو خوندم.

چرا بام (=ویوله) موهاش رو کوتاه کرد.

با موهای بلند، خیلی جیگر بود و پر ابهت به نظر می رسید.

ولی با این موهای کوتاه، شبیه شیربرنج های معمولی شده!

بام، راک و کون دوباره از هم جدا شدن.

قراره برای یک سال در تیم های متفاوت باشن.

تا بتونن خودشون رو به قطار جهنمی برسونن.

از اون ور، راشل (یه آشغال به تمام معنا)، معلوم نیست واقعا چه غلطی داره می کنه.

چه نقشه هایی داره.

از اول چه نقشه یی داشته!

سر اون چپترهایی که در مبارزات کارگاهی میخواستن بام رو نجات بدن.

اینقده استرس زا بود که نگو!

 

 

چپتر 503 از Noblesse رو خوندم!

 

 

 

چپتر 503  از Noblesse رو خوندم!

 

چپتر 503  از Noblesse رو خوندم!

یعنی میخوام الان گوله گوله اشک بریزم.

کلا خیلی شوک بهم وارد شد.

یعنی چی که فرانکشتاین داره شکست می خوره؟

اون هم از یه آشغال عوضی، اولین بزرگ!! اه اه اه.

مرده شور این اتحادیه رو ببرن.

این چه کوفتی است که ساختن!

فرانکشتاین! طاقت بیار. تسلیم نشو.

تو می تونی شکست ش بدی.

این زخم ها چیزی نیست.

درسته که خسته هستی، این همه مبارزه کردی.

ولی باید طاقت بیاری.

به جناب رایزل فکر کن!

نهههههههههههههههه.

دلم نمی خواد چپتر بعدی رو بخونم.

 

 

توضیحات من درباره انیمه Bananya

 

 

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/11/80200.jpg

 

توضیحات من درباره انیمه Bananya

 

یک انیمه‌ی کوتاه و بامزه!

درسته که بیشتر برای رده سنی پایین است.

ولی در نوع خودش جالب است.

گربه‌هایی که داخل موز زندگی می‌کنن.

یا شاید هم موزهایی که گربه‌هستند!

البته فرقی هم نداره!

تنها دخترشون اینقده ناناز بود!

یه خوشتیپ هم داشتن! دختره دنبال خوشتیپ بود.

بقیه پسرها چشمشون دنبال دختره!

یه صحنه بادکنک سواری داشتن، کرکره خنده بود.

اونا که گربه دارن (یا داشتن)، وقتی حرکت‌های این پیشی ها رو ببینن، دقیقا یاد گربه‌های خودشون می‌افتن.

در کل بامزه بود.

 

 

 

توضیحات من درباره انیمه Amaama to Inazuma

 

 

 

 

توضیحات من درباره انیمه Amaama to Inazuma

 

تا اینجای کار، دو قسمت دیدم.

چه انیمه‌ی خوشمزه‌یی! اون هم توی ماه رمضان!

اصلا میری اون دنیا!

چقده این تسوموگی بامزه است.

قسمت پنجم، دونات درست کردن! من رو میگی!

همچی آب از لب و لوچه آویزون شده، توی مانیتور بودم کلا.

آخی. آخی. دلم دونات خواست.

بعد ماه رمضان، حتما باید بخریم. من می‌خواهم.

قسمت ششم، یه چی به اسم گیوزا درست کردن.

یاگی و دوست کوتوری هم اومده بودن.

اینا که نمی‌تونن با هم تریپ بزنن! هنوز مدرسه می‌رن.

اون دو تا هم که بزرگسال حساب میشن.

تازه بابای تسوموگی، معلم مدرسه‌شون هم هست. که بدتر!

بالاخره این انیمه رو هم تماشا کردم. تمام شد.

فقط 12 قسمت؟ این که خیلی کم بودددد!

همممم، حالا که فکر می‌کنم، به جز همون چند دقیقه کنار ساحل، بقیه‌ش مشکلی نداشت.

این هم می‌تونن دوبله کنن و شبکه پویا پخش کنه.

چه انیمه‌ی خوشمزه‌یی بود! آخی... آخی...

آدم گشنه این رو ببینه، اصلا میره اون دنیا...

مثل الان ِ من:D

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی Watashi ga Motete Dousunda

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/4/81953.jpg

 

قابل توجه فوجوشی‌های محترم

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی Watashi ga Motete Dousunda

 

ها ها ها

دارم قسمت اول نگاه می‌کنم و ریسه می‌روم از خنده!

همین حالا هم نمی‌تونم جلوی خنده‌م رو بگیرم که می‌خواهم تایپ کنم.

این دختره کائه، یه تپه گوشت خالص است! اصلا یه وضعی!

یه اوتاکو درجه یک و یک فوجوشی گرامی :D

بله، بله. یه فوجوشی :D و مثل بقیه فوجوشی‌ها می‌خواد هر جفت جیگری رو شیپ کنه!

از قضای روزگار، یکی از کاراکترهای مورد علاقه‌ش در یک بازی یا انیمه می‌میره.

این هم دپرسینگ شدید! غذا نمی‌خوره. مدرسه نمی‌ره و ...

طاقت خانواده سر اومده. میرن سر وقتش!

با چی مواجه میشن؟ با یه دختر جیگر و کاوایی!

بله. بله. یک هفته بی غذایی، دپرسی، این فوجوشی گرامی رو تبدیل به یه پرنسس کرده!

حالا می‌ره مدرسه! پسرهایی که تا حالا بهش تیکه مینداختن سر گوشت خالص بودنش!

حالا دورش جمع میشن ...

این هم همچنان در پی توهمات فانتزی خودش.

توهمات که نه! برای فوجوشی‌ها این خیلی واقعی‌تر است. :D

آقا من هنوز دارم قسمت اول رو می‌بینم ... غش غش دارم می‌خندم.

چهارتا از این پسرهای جیگر مدرسه باهاش همزمان قرار میگذارن.

پنج تایی میرن سینما! ولی ولی ولی ... کائه فقط می‌تونه دوتا دوتا اینا رو شیپ کنه.

اصلا هم دست خودش نیست.

یعنی اصلا یه وضعی!

خدا کنه بقیه قسمت‌ها هم این قده جذاب و باحال باشه.

یادم باشه برم اطلاع رسانی کنم، فوجوشی‌های دیگه هم این رو تماشا کنن.

من هنوز قسمت اول دارم می‌خندم... دلم درد گرفته ...

اوه اوه اوه

نفس بگیر! نفس بگیر! تازه رسیدم نصف قسمت دوم، از دل درد دارم تلف می‌شوم.

از بس خندیدم!

چقده این کائه باحاله!

این قسمت تیم فوتبال دخترها اومدن سراغش. به عنوان نیروی کمکی یه بازی رو باشه.

حالا روو چه حسابی، این کائه اصلا نمی‌تونه شوت کنه.

هر وقت شوت می‌کنه، توپ برمیگرده می‌خوره به خودش.

پسرها هم هر چه کردن، درست نشد.

حالا آخر مسابقه است. عقب افتادن. کائه به هم تیمی‌هاش میگه که بهش پاس بدن.

نقشه کشیده این مدلی گل بزنه.

و دقیقا شوت خوشگلش برمیگرده عقب و گل میشه.

آی هر هر هر می‌خندی ... اصلا یه وضعی...

یعنی قراره واسه هر قسمت این طوری بنویسم؟ خودش چندین صفحه میشه.

قراره تعطیلات تابستانی شروع بشه.

کائه داره در مورد رفتن به صفا سیتی حرف می‌زنه (انیمه / مانگا / اکشن فیگور ...)

بعد معلم میاد میگه کائه، اگه امتحان بعدی رو گند بزنی، دو هفته جبرانی داری!

حالا کائه داره سکته می‌زنه. و این چهار تا پرنس می‌خوان کمکش کنن درس بخونه.

برم بقیه قسمت دوم!

ها ها ها هاها ... کتابخونه، رستوران ... هر جا رفتن،نتونستن با آرامش درس بخونن. از بس شیطنت کردن و شلوغ بازی.

حالا تصمیم گرفتن برن خونه کائه!

ولی خب، از اتاق یه فوجوشی چه انتظاری میشه رفت؟ هان؟

کائه بیچاره همه کلکسیون بی.ال‌ش رو داخل کمد مخفی کرد.

ولی خب ... احتمال داره در ادامه یکی فضولی کنه و این کلکسیون جلوی این چهار تا پسر ریخته بشه.

برم ببینم و بخندم :D

دیدی، دیدی، دیدی گفتم!

داداش جیگر اومد خونه!

رفت اذیت کنه! درب کمد رو باز کرد، همه مانگاهای بی.ال افتادن وسط اتاق.

آخی، آخی، کائه یه نموره خجالت کشید.

و یه چی دیگه. این که نمیشه من هی انیمه رو قطع کنم تا خنده م متوقف بشه.

یا دل دردم آروم بگیره!

یه خورده مراعات کن انیمه جان :D

شعار فوجوشی‌ها: مسیر فوجوشی بودن، این راه زندگی منه!

قسمت سوم، کائه باید می‌رفت فستیوال کمیک، که با کریسمس یکی شده بود زمانش.

این چهار تا پسر هم برای این که کم نیارن، باهاش رفتن.

خب کائه هم به هر کدوم یه لیست داد که برن براش بخرن.

خب معلوم است دیگه، هر چی کائه می‌خواست دوجینشی های بی.ال بود.

این چهار تا هم با زور و زحمت تونستن بخرن.

کائه با یه کاسپلی (سباستین از خدمتکار سیاه) آشنا شد که جیگر بود.

الان قسمت چهارم هستم.

حالا همه فهمیدن که اون کاسپلی، دختر است و هم مدرسه‌یی شون است.

و انگاری از کائه خوشش اومده :D

یعنی این چهار تا پسر، یه رقیب دختر پیدا کرد. که از قضای روزگار، خودش اتاکو است.

و شانس رسیدنش به کائه، خیلی خیلی خیلی بیشتر از این چهار تا شازده پسر است.

آی دلم، آی دلم ... مُردم از خنده!

هووورررررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

این دختره نیشینا (همون کاسپلی سباستین) خودش مانگا-کا بی.ال است. و کائه خیلی از کارهاش رو خونده.

همه دعوت میشن خونه‌ش. البته فقط کائه دعوت است و اون چهار تا خودشون رو دعوت می‌کنن.

‌ نیشینا از این چهار تا پسر، پیشی میگیره و عملا بهشون اعلام جنگ می‌کنه.

و اولین بوسه کائه رو برای خودش می‌گیره!

ای ول نیشینا!

دارم قسمت هفتم نگاه می‌کنم. یه هویی همچین قهقه زدم، صدام رفت بیرون اتاق.

الانه که بیان بگن چی شده!

تا اینجا که این مطالب رو نوشتم، قسمت نهم رو هم دیدم.

 

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی 3-gatsu no Lion

 

 

 

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/12/82901.jpg

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی 3-gatsu no Lion

 

بعضی وقت‌ها، انیمه ها رو که نگاه می‌کنم، خیلی حسودیم میشه.

مثلا نگاه کن، همین انیمه، یه پسر 17 ساله داغون!!!! هیچی هم نیست.

ولی لااقل بازیکن حرفه‌ای در شوگی است.

بازی می‌کنه، مسابقه میده، پول درمیاره.

یه بچه داغون و شونصد تا مشکل!

اون وقت به خودت نگاه می‌کنی ... هیچی ... هیچی ...

اگه هم باشه، نمی‌دونی، یا اصلا نمی‌خواهی بدونی ...

هی روزگار ...

قسمت اول رو دیدم. برم بقیه‌ش رو هم تماشا کنم.

تا اینجا که خیلی آروم بوده.

دارم قسمت چهاردهم تماشا می‌کنم.

هی روزگار ... حتی نمی‌دونم درموردش چی بگم.

می‌ترسم من هم با این غرق بشم و نتونم خودم رو نجات بدم.

سیاهی، تاریکی، افکار منفی کاراکتر اصلی ...

نه، من مثل اون نیستم ... همذات پنداری نمی‌کنم ... نه، نه ...

نمی‌خوام ... هی بگو همذات پنداری نمی‌کنی ... ولی ...

این سیاهی، پوچی ... این زخم‌های قدیمی که هیچ وقت خوب نمیشن ...

چقدر بعضی انیمه‌ها با روح و روان آدم بازی می‌کنن ...

روزنه‌ی امید، نوری که این کاراکتر رو داره نجات میده (ذره ذره ...) اون خانواده چهارنفره و گربه‌ها هستن ...

این کاراکتر داره دست و پا می‌زنه غرق نشه، داره به این خانواده چنگ می‌زنه ...

حالا خیلی از ماها، یه چی مثل همین رو داریم برای این که غرق نشیم.

یکی خودش رو کار غرق می‌کنه که بتونه نجات پیدا کنه.

یکی می‌زنه به سیم آخر و خودش رو درگیر دود و دم و خلاف می‌کنه...

بعضی‌ها مثل من، با انیمه و مانگا آشنا میشه که لااقل دلیلی برای زندگی پیدا کنه ...

درسته ... همه دارن به یه چیزی چنگ می‌زنن که بتونن زنده بمونن.

در قسمت بیستم یه جمله می‌بینی: «اون چیزی که اون طرف ِ طوفان است، یه طوفان ِ ترسناک‌تر است» ...

بالاخره این انیمه هم تمام کردم.

راضی بودم ازش.

 

 

 

 

 

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی Flip Flappers

 

 

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/4/82292.jpg

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی Flip Flappers

 

همممم، یه جورایی خیلی عجیب و غریب است.

نه هاااا، شاید چون گرافیک‌ش این مدلی است، داستان عجیب است.

"وهم خالص" چه ایده‌ی جالب و ترسناکی!

یه آن یاد ناروتو افتادم که مادارا می‌خواست همه رو در دنیای خودش بیاره.

"وهم خالص" هم یه چی شبیه به همون میشه.

ولی خیلی عجیب تر ...

می‌دونی اگه قدرت داشتی که مرز بین تخیل و واقعیت رو بشکنی ...

واااایییییییییییییی، اصلا فکر کردن بهش باعث میشه اشک توو چشمام جمع بشه.

چه ایده‌ی جذابی!

 

 

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی Momokuri

 

 

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی Momokuri

 

انیمه‌ی بامزه‌یی هست هااااااااااااااااا

ولی بعضی وقت‌ها، نمی‌تونم کارهای یوکی کوریهارا رو تحمل کنم.

حالا که قسمت سوم رسیدم، وسط کار قطع کردم.

دختره خیلی ضایع بازی در میاره.

باشه هر وقت اعصاب داشتم، بقیه‌ش رو نگاه کنم.

یا لااقل با دور تند تماشا کنم :D

دوز توهمات عشقولی این دختره زیادی بالاس.

قسمت یازدهم رو هم دیدم.

همممم، حالا که فکر می‌کنم، یوکی خیلی باحال است هاااا.

درسته کارهایی که انجام میده یه خورده خارج از تحمل من است، ولی در کل، موجود جالبی است.

و این پسره مومو، خب تقصیر خودش است که این قده خوشگل و کاوایی به نظر میاد.

و با این که دبیرستانی است، ملت فکر می‌کنن راهنمایی است.

دخترهای کلاس هم به خاطر این که این طوری است، بهش علاقه پیدا می‌کنن.

دوست‌های محترم هم که کلی مسخره بازی در میارن.

تا این قسمت دوازده، این مومو-کون شیربرنج، تنها کاری که موفق شده، این بوده که دست یوکی رو بگیره. و با زور و زحمت بسیار، به اسم کوچیک صداش کنه!

یعنی قسمت آخر ممکنه یه خورده مردونگی نشون بده و یه صحنه رمانتیک خلق کنه؟!

خب قسمت آخر رو هم دیدم.

صحنه رمانتیک؟ میشه یه گفت یه نوک سوزن داشت.

ها ها ها

هم یوکی، هم مومو-کون، هر دوتاشون ... چی بگم به این دو تا خنگول!

 

 

توضیحات من درباره‌ی‌ انیمه‌ی ‌ Time Travel Shoujo: Mari Waka to 8-nin no Kagakusha-tachi

 

 

 

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/11/80679.jpg

 

 

توضیحات من درباره‌ی‌ انیمه‌ی

Time Travel Shoujo: Mari Waka to 8-nin no Kagakusha-tachi

 

قسمت سوم رو دیدم.

فقط بگم ماری کوفتت بشه.

خب این هم جزء داستان‌های سفر در زمان است.

و وقتی بهش فکر می‌کنم، می‌بینم که من، هیچی از تاریخ نمی‌دونم.

هیچی!

اگه من مثل ماری به زمان‌های مختلف برم و دانشمندهای مهمی رو ملاقات کنم.

چی از کارشون می‌دونم؟

و جواب الان من: هیچی! من هیچی از تاریخ علم نمی‌دونم.

هیچ کسی رو نمی‌شناسم.

هیچی از درس‌های دوران مدرسه و دانشگاه رو یادم نیست.

چون همه‌ش حفظ کردم فقط واسه امتحان. و بعد امتحان همه چی رو فراموش کردم.

چه انیمه‌هایی می‌سازن. چه ایده‌هایی.

با انیمه دارن دانشمندها رو معرفی می‌کنن و مقداری مطالب علمی یاد میدن.

امیدوارم از بقیه انیمه هم راضی باشم.

بالاخره این انیمه رو هم دیدم، تمام شد.

همممم، میکاگه-ساما در زمان ادیسون گیر افتاد.

یعنی هیچ راهی نداشت برگرده؟

همممممم

ولی می‌دونی، ایده سفر در زمان، به شرطی که تاریخ رو دستکاری نکنی، خیلی جالب است.

چون اگه بری گذشته و یه ساعت رو عوض کنی، ممکنه الان زمان حال، دیگه وجود نداشته باشی.

پس تغییر در گذشته، باعث میشه همه‌ی سال‌های بعد اون تاریخ نابود بشن.

و یه تاریخ دیگه تشکیل بشه ...

درسته، موضوع خیلی سخت و پیچیده است.

 

 

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی To Be Hero

 

 

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/2/82347.jpg

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی To Be Hero

 

یه انیمه‌ی قهرمانی، ولی کرکره خنده!

یارو عشق باسن!!! ولی خوشتیپ! یه دختر جیگر هم داره.

بعد یه روز که نشسته بوده تا قضای حاجت کنه، به یه جایی کشیده میشه.

بهش میگن از این به بعد قهرمان زمین هستی.

باید از زمین محافظت کنی.

بعد بر میگرده به دستشویی خونه!

ولی ولی ولی ولی

قیافه و هیکل و صداش عوض شده! شده یه خوک به تمام معنا.

دخترش هم فکر می‌کنه طرف غریبه است، شوتش می‌کنه توو خیابون.

و حالا این قهرمان آواره شده، باید مبارزه هم بکنه.

خوشگلی‌ش رو از دست داده، دیگه نمی‌تونه مخ کسی رو بزنه.

در کل یه اوضاعی داره.

فعلا قسمت دوم بودم. :D

قسمت سوم، این فضایی‌ها تصمیم میگیرن دختر قهرمان رو بدزدن.

تا شاید قهرمان تسلیم بشه.

ولی بدبخت‌های فلک زده خبر ندارن که این دختره، خودش قراره بلای جونشون بشه :D

میگم چرا هر قسمت زود تمام میشه. نگو هر قسمت فقط 11 دقیقه است.

قسمت چهارم رو هم دیدم.

شاهزاده فضایی که می‌خواست زمین رو تصرف کنه، عاشق دختر قهرمان شد.

حالا اومده هم اتاقی قهرمان و اون یارو منحرفه شده!

باید دید بقیه‌ش چی میشه.

قسمت هفتم دیدم! وای وای وای وای

دیدی چی شده؟ شاهزاده اول فضایی اومده، خودش رو شکل بابای مین-چان در آورده.

با این روش هم می‌خواد قهرمان رو نابود کنه.

هم شاهزاده دوم که عاشق مین-چان شده رو کنار بزنه.

شاهزاده سوم هم که تا حالا مُرده!

قسمت دهم رو هم  دیدم.

پادشاه فضایی‌ها اومده، دو تا پسر ابله‌ش رو برگردونه و زمین رو هم نابود کنه.

فعلا که با قهرمان زمین درگیری پیدا کرده.

هر چی قسمت‌های اول کمدی بود، این قسمت یازدهم تراژدی و دپرسناک بود!

برم قسمت آخر رو هم تماشا کنم.

همممممممم

چه قسمت آخر عجیبی بود!!! چی شد الان؟ قهرمان شکست خورد؟

مُرد؟ یا با همین شکل و شمایل خوک مانندش برگشت؟

چرا اینقده قسمت آخر بد بود؟!

این انیمه هم تمام شد.

 

 

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی To Be Hero

 

 

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/2/82347.jpg

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی To Be Hero

 

یه انیمه‌ی قهرمانی، ولی کرکره خنده!

یارو عشق باسن!!! ولی خوشتیپ! یه دختر جیگر هم داره.

بعد یه روز که نشسته بوده تا قضای حاجت کنه، به یه جایی کشیده میشه.

بهش میگن از این به بعد قهرمان زمین هستی.

باید از زمین محافظت کنی.

بعد بر میگرده به دستشویی خونه!

ولی ولی ولی ولی

قیافه و هیکل و صداش عوض شده! شده یه خوک به تمام معنا.

دخترش هم فکر می‌کنه طرف غریبه است، شوتش می‌کنه توو خیابون.

و حالا این قهرمان آواره شده، باید مبارزه هم بکنه.

خوشگلی‌ش رو از دست داده، دیگه نمی‌تونه مخ کسی رو بزنه.

در کل یه اوضاعی داره.

فعلا قسمت دوم بودم. :D

قسمت سوم، این فضایی‌ها تصمیم میگیرن دختر قهرمان رو بدزدن.

تا شاید قهرمان تسلیم بشه.

ولی بدبخت‌های فلک زده خبر ندارن که این دختره، خودش قراره بلای جونشون بشه :D

میگم چرا هر قسمت زود تمام میشه. نگو هر قسمت فقط 11 دقیقه است.

قسمت چهارم رو هم دیدم.

شاهزاده فضایی که می‌خواست زمین رو تصرف کنه، عاشق دختر قهرمان شد.

حالا اومده هم اتاقی قهرمان و اون یارو منحرفه شده!

باید دید بقیه‌ش چی میشه.

قسمت هفتم دیدم! وای وای وای وای

دیدی چی شده؟ شاهزاده اول فضایی اومده، خودش رو شکل بابای مین-چان در آورده.

با این روش هم می‌خواد قهرمان رو نابود کنه.

هم شاهزاده دوم که عاشق مین-چان شده رو کنار بزنه.

شاهزاده سوم هم که تا حالا مُرده!

قسمت دهم رو هم  دیدم.

پادشاه فضایی‌ها اومده، دو تا پسر ابله‌ش رو برگردونه و زمین رو هم نابود کنه.

فعلا که با قهرمان زمین درگیری پیدا کرده.

هر چی قسمت‌های اول کمدی بود، این قسمت یازدهم تراژدی و دپرسناک بود!

برم قسمت آخر رو هم تماشا کنم.

همممممممم

چه قسمت آخر عجیبی بود!!! چی شد الان؟ قهرمان شکست خورد؟

مُرد؟ یا با همین شکل و شمایل خوک مانندش برگشت؟

چرا اینقده قسمت آخر بد بود؟!

این انیمه هم تمام شد.

 

 

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی Tsukiuta. The Animation

 

 

 

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی   Tsukiuta. The Animation

 

خب این هم یه انیمه‌ی دیگه، مربوط به آیدول‌های پسر.

در نوع خودش، این سبک هم خیلی جالب است.

معمولا کاراکترهای ناز و خوشگل داره.

قسمت 6 و 7 که خیلی باحال بود.

خب همون طور که در قسمت‌های قبل دیدین، دو تا گروه با هم ادغام شدن.

حالا توی این 6 و 7 برای درست کردن یه ویدئو مشترک، رفتن یه جزیره.

و حالا اتفاق هایی که قراره سرشون بیاد.

تا اینجا که رعد و برق زد، ارتباط با مرکز جزیره رو از دست دادن.

منبع آب سوراخ شد.

غذا ندارن.

مدیربرنامه‌شون و بقیه پرسنل نیستن!

در کل اوضاعی دارن.

یه جا نوشته بودن که هر قسمت، مربوط به یکی از اعضاء است.

ولی این طوری نیست.

برم ببینم چی جوری می‌خوان توی جزیره زنده بمونن :D

قسمت یازده رو هم دیدم.

می‌دونی، کاراکترهای مورد علاقه‌م «هاجیمه» و «شون» هستن.

هر کدوم جذابیت‌های خاص خودشون رو دارن.

وای وای وای :D این دو تا خیلی جیگر هستن!

هاجیمه عشقه، شون خیلی ناز است.

حالا که فکر می‌کنم، کای هم خوب بید!

خب این انیمه هم تمام شد. قسمت آخر، بیشتر روی صحنه بودن.

و داشتن برنامه اجرا می‌کردن.

اول هر گروه یه آهنک جدا اجرا کرد.

بعد اعضا خودشون رو معرفی کردن.

و در نهایت، آهنگ مشترک دو گروه!

آخی آخی

نمی‌دونم چرا، ولی انیمه‌هایی که آیدول پسر دارن، خیلی قابل تحمل تر از دخترها است.

لااقل برای من.

اون انیمه‌های آیدول دخترونه رو به زور نگاه می‌کنم.

 

 

 

 

توضیحات من در مورد انیمه‌ی Udon no Kuni no Kiniro Kemari

 

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/10/82343.jpg

 

توضیحات من در مورد انیمه‌ی Udon no Kuni no Kiniro Kemari

 

تا حالا سه قسمت دیدم. بسی بسیار بامزه است.

اگه باراکامون دیده باشین، می‌تونین تصور کنین که این هم، تو همون مایه‌ها است.

سوتا از توکیو برگشته زادگاهش.

یه پسربچه رو می‌بینه توی خونه‌ش زندگی می‌کنه!!!

از شانس روزگار، این بچه یه تانوکی است که خودش رو شبیه آدم‌ها کرده.

و سوتا می‌فهمه.

فعلا که دارن با هم زندگی می‌کنن.

سوتا تصمیم نگرفته همین جا بمونه یا خونه رو بفروشه و برگرده توکیو.

از این انیمه‌های ناز نازی است.

تا اینجای کار که دوستش داشتم.

قسمت هشتم رو هم دیدم.

واقعا دوست داری چند بار نگاه کنی.

چه جادویی داره این نوع انیمه‌ها که این همه میخکوبت می‌کنن!

هی روزگار...

قسمت یازده رو هم تمام کردم. ولی ولی ولی

جرأت ندارم قسمت 12 رو شروع کنم! می‌ترسم از این قسمت.

چرا؟

یه فستیوالی بود، سوتا و پوکو به همراه همه‌ی اونایی که تا حالا آشنا شدیم، رفتن جشنواره.

موقع آتیش بازی شد.

پوکو خیلی خوشحال بود.

یه هویی، گوش‌ها و دم‌ش نمایان شد!

اون هم جلوی اون همه آدم و دوربین و اینا ...

حالا برای همین، می‌ترسم قسمت آخر رو نگاه کنم.

تحمل‌ش رو ندارم که بفهمم برای پوکو و سوتا اتفاقی بیافته!

بالاخره به خودم جرأت دادم و قسمت آخر رو دیدم.

چه تراژدی بزرگی بود!

درسته هیچ عکسی عکس العمل نشون نداد.

ولی پوکو، همه‌ی خاطرات کودکی سوتا رو بهش نشون داد.

و ناپدید شد ...

حالا سوتا تصمیم گرفته توی زادگاهش بمونه و همین جا کار کنه.

و همین طور تلاش کنه که دوباره رستوران رو راه بندازه.

چه انیمه‌یی! حیف که آخرش اینقده تراژدی شد!

 

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی !!!!!!!!Keijo

 

 

https://myanimelist.cdn-dena.com/images/anime/10/81906.jpg

 

 

توضیحات من درباره‌ی انیمه‌ی !!!!!!!!Keijo

 

نه، آخه به این هم میگن ورزش!

نه خدایی!!!

ایششششششششششششششششششش

نمی‌تونم در موردش بنویسم.

ضایع!

قسمت چهارم رو دیدم.

وااااییییییییییی، یه تیکه‌هایی داره، ریسه میری از خنده!

قسمت نهم رو هم دیدم.

جنگ بین شرق و غرب! مبارزه برای مشخص شدن برترین مدرسه کیجو!

چه تکنیک‌هایی، صحنه‌های خشن، صحنه‌های مشکل دار :D

خب خب خب. بالاخره انیمه رو دیدم تمام شد.

توی جنگ شرق و غرب، یه دختره بود، - مایا – زیادی قوی بود.

دو تا شخصیت هم داشت.

نوزومی کلا با شانس پیروز شد! ولی عجب مبارزه‌هایی بود!

بچه‌های کلاس نخبه، که توی این نبرد بودن، همه‌شون قبول شدن و رفتن برای حرفه‌ای شدن!

اوووفففففففففففففففف

فکر نمی‌کنم همچین ورزشی داشته باشین در واقعیت!

البته با توجه به این ایده، بعید نیست که یه کشوری، دست به همچین کاری بزنه.

و یه همچین ورزشی رو قرار بده.

 

 

 

 

چپتر 290 مانگا «کله خراب» رو خوندم

 

http://i64.tinypic.com/ogwbyo.jpg

 

چپتر 290 مانگا «کله خراب» رو خوندم

 

چپتر 269 از مانگا «کله خراب = سرسخت = Tough» رو خوندم.

ووواییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

کیریو عشقم زنده است.

گفتم نباید بمیره! آخیشش

خیالم راحت شد.

الان کیچی و جت دارن با هم مبارزه می کنن.

سیکو رفته آزمایشگاه کاخ سیاه رو نابود کرده و دکتر رو نجات داده.

کیریو قراره وارد بشه.

پادشاه نبرد اومده داور مسابقه بین کیچی و جت بشه.

چه شود.

گفته مبارزه با مرگ یکی تمام بشه.

ولی نمی خوام کیچی یا جت بمیرن.

کیچی ممکن است پسر ِ کیریو باشه، و جت هم شاگردش است.

برای همین نمی خوام مشکلی براشون پیش بیاد.

واااایییییییییییی

کیریو زنده است.

کیریو زنده است.

وایستا چی شد؟!!!؟!!

کیچی، پسر ِ کیریو نیست؟ اون وقت جت پسر ِ کیریو است؟

چرا این طوری شد؟!

این رو دوست ندارم.

پس تنها گزینه موجود برای پدر کیچی، همون پادشاه نبرد است.

چون فقط اونا که خون این خانواده رو دارن می تونن وارث ناداشینکاگه باشن.

چپتر 290 رو هم خوندم.

چقدر عجیب. جت کُشته شد. به خاطر نجات جون ِ کیریو کشته شد!

و من همچنان کنجکاو هستم بدونم پدر کیچی کی است!

تازه این قسمت هایی که خوندم، کیچی برگشته شهر، تا کم کم برای فینال و مبارزه با پادشاه نبرد آماده بشه.

ولی اینجا ملت ریختن سرش!

فکر می کنن اگه کیچی رو شکست بدن، مشهور میشن.

فعلا که کیچی گیر افتاده.

کیریو دوباره غیب شده.

پادشاه نبرد هم برگشته به غار تنهایی خودش!

 


باغ کتاب تهران

 

 

 

 

 

باغ کتاب تهران

 

اخبار نشون داد! به قدری شوکه شدم!

اولین بار بود در مورد باغ کتاب تهران می‌شنیدم! فکر کن!

این همه وقت افتتاح شده، یک بار هم در موردش نشنیده بودم.

حتی در نمایشگاه کتاب هم چیزی در موردش ندیدم.

خبرها هم که دیگه بماند.

حتی کتابخونه و فرهنگسرا هم یه کلمه در موردش نبود.

چرا؟

 

 

اخبار مرتبط

+ سایت باغ کتاب تهران

+ باغ کتاب تهران افتتاح شد

+ نکات جالب درباره باغ کتاب تهران

 

مسیر ماشین رو باغ کتاب تهران

آدرس۱ : میدان ونک، بزرگراه حقانی، مسیر غرب به شرق، بعد از تقاطع بزرگراه شهید مدرس، خروجی کتابخانه ملی، باغ کتاب ‏تهران .

آدرس ۲ : برگزار شهید همت، مسیر شرق به غرب، بعد از خروجی بزگراه حقانی، خروجی باغ موزه دفاع مقدس و باغ کتاب تهران .

 

مسیر متروی باغ کتاب تهران

آدرس ۳: مترو حقانی، ۱۰ دقیقه پیاده‌روی از میان باغ موزه دفاع مقدس، بعد از پل، باغ کتاب تهران (مسیر مستقیم)

 

 شماره‌های تماس روابط عمومی باغ کتاب: ۳ – ۹۶۰۴۵۷۰۰

 

ساعات کار و ساعت بازدید باغ کتاب تهران

ساعت کار باغ کتاب در شش ماهه نخست سال:

هفت روز هفته ۱۰ صبح الی ۱۰ شب

ساعت کار باغ کتاب در شش ماهه دوم سال:

شنبه تا چهارشنبه ۹ صبح الی ۹ شب، پنجشنبه و جمعه ۹ صبح الی ۱۰ شب

باغ کتاب در اکثر تعطیلات رسمی باز است و تنها در برخی مناسبت های از پیش اعلام شده تعطیل می باشد.

 

 

 

 

چپتر 244 از مانگا «کله خراب» رو خوندم

 

 

 

 

چپتر 244 از مانگا «کله خراب» رو خوندم

 

مانگا «سرسخت» یا «کله خراب» یا «Tough»، چپتر 244 رو خوندم.

وایستا ببینم!!! یعنی واقعا کیریو مُرد؟

واقعا؟

به همین راحتی کُشته شد؟

مگه میشه؟

چرا با من این کار رو می‌کنین؟

هان؟

چرا کاراکتر مورد علاقه من در این مانگا، به طرز فجیعی کُشته شد؟

یعنی به همین راحتی وارث ناداشینکاگه شکست خورد؟

با یک گلوله از راه دور؟

زیادی نامردی است!

یه سوال، پس  این کیچی، بچه‌ی کی است؟

تا حالا فکر می‌کردم بچه‌ی کیریو است!

ولی با این اتفاق‌هایی که نشون داد، هنوز معلوم نیست پدر ِ کیچی کی است!

از یه ور، تنها کسی که می‌تونه وارث ناداشینکاگه بشه، باید ارتباط خونی داشته باشه.

برای همین گفتم حالا که سیکو پدرش نیست، پس حتما کیریو است.

 

 

 

خیلی نگرانم

 

 

 

 

انگاری بدجوری دچار مشکل شدم!

اون هم در این اوضاع نابسامان.

تقریبا یه شش ماهی است که میشه گفت گوشی‌م مشکوک می‌زنه.

اولش با برنامه Clean Master شروع شد.

خود به خود پیغام داد (Unfortunately, Clean Master has Stopped.).

هیستوری خالی کردم، برنامه رو حذف کردم. اومدم دوباره نصب کنم.

نشد، پیغام خطا داد (There Was a Problem Parsing the Package.)

گفتم بگذار گوشی رو فرمت کنم، برداشتم Reset Factory زدم ...

ولی فایده نداشت. این برنامه عملا از دور خارج شد.

دو ماه پیش برای تلگرام این مشکل پیش اومد... تلگرام گوشی هم از دور خارج شد.

چند وقت پیش برای CCleaner این مشکل اومد...

و دیشب هم برای Whatsapp...

با توجه به این در موارد گذشته، ریست کردن فایده نداشته، برای همین، این دفعه ریست نکردم.

و نمی‌دونم چی کار کنم حالا!

هر چی هم اینترنت جستجو کردم، مراحل رفع مشکل رو نوشتن.

من همه رو قبلا انجام دادم و فایده نداشته.

حالا با نبود یه سری برنامه‌ها میشه کنار اومد.

ولی از وقتی تلگرام فیلتر شده، واتس.اپ استفاده می‌کنم.

البته برای اونایی که هنگ.اوت نداشتن.

ولی درکل در گوشی، همین واتس.اپ بود. که از کار افتاد.

می‌ترسم لاین و اینستاگرام هم همین بلا سرشون بیاد.

هر چند در لاین کسی نیست...

عجب اوضاعی دارم.

در این شرایط مزخرف، اگه گوشی‌م بیشتر مشکل بخوره. توانایی خرید گوشی جدید ندارم.

اون هم من که به هر چیزی راضی نمیشم.

الانم که چشمم دنبال Note 9 سامسونگ است.

البته چون سونی شایع کرده که بخش موبایل رو بی خیال میشه.

 

 

اینا رو دیدم

 

 

 

اینا رو دیدم

 

این چند وقت، یه سری انیمه دیدم. هنوز معرفی نکردم.

الان لیست‌ش رو می‌گذارم. بعدا معرفی می‌کنم. :D


3-gatsu no Lion

Arslan Senki (TV): Fuujin Ranbu

Binan Koukou Chikyuu Bouei-bu LOVE! LOVE

Classicaloid

Fudanshi Koukou Seikatsu

Fune wo Amu

Gi(a)rlish Number

Hitori no Shita: The Outcast

Occultic;Nine

Time Travel Shoujo: Mari Waka to 8-nin no Kagakusha-tachi


بعضی‌هاشون خیلی حرف داشتم بگم. ولی حوصله‌م نیومده.

 

 

 

اندراحوالات من

 


 

اندراحوالات من

 

فکر کنم دیگه همه‌ی دوستان خبر دارن که چه مشکلاتی دارم.

سیم کارت همراه اولم، در حال سلب مالکیت است.

گفتم تا دست کسی نیافتاده، هر چی باهاش عضو هستم رو دیلیت اکانت بزنم.

تلگرام / واتس.اپ / لاین / کاکائو تالک و ...

و متاسفانه دو هفته باید صبر کنم که بتونم یه خط جدید داشته باشم.

(دلایل هم کاملا شخصی است.)

خب فکر می‌کردم اگه تلگرام حذف اکانت بکنم، اون کانالی که برای وبلاگ زدم، حذف میشه.

ولی نگو حذف نشده.

و چون یه ربات RSS خون بهش اضافه کرده بودم.

برای همین، هر وقت وبلاگ آپدیت بشه، این ربات با چند ساعت تأخیر، مطلب رو میگذاره در کانال.

و متأسفانه دیگه قابل حذف کردن نیست.

از وقتی هم انجمن بسته شده، همه ارتباطات میزکارها، رفته روی تلگرام.

الان من به هیچی دسترسی ندارم.

با واسطه دوستان، از طریق اینستاگرام و ایمیل و هنگ اوت گوگل، پیغام پسغوم می‌فرستم.

نگران هستم که میزکارهام رو از دست بدم.

عجب موقعی بود هااا.

و صد البته تقصیر ِ خود ِ تنبلم بود این اتفاق!

با این که اینستاگرام، با ایمیل عضو شده بودم، اون رو هم حذف کردم.

یه اکانت جدید ساختم.

ای خداااا، این دو هفته هم بگذره! خیلی سخت است به هیچ کسی دسترسی ندارم.

باز اگه دوستان، لااقل ایمیل چک می‌کردن یا ایمیل داشتن ...

خب کاریش نمیشه کرد ...

فقط امیدوارم میزکارهام رو نگیرن. یه وقت فکر نکنن من کار انجام نمیدم.

گفته بودم؟ تسوباکی-چو دوباره 13 چپتر با هم اومده! من دارم ذره ذره کلین می‌زنم.

تا ترجمه‌ش بیاد. حالا دیگه به میزکار دسترسی ندارم که ترجمه ببینم اومده یا نه.

بروبچ آمار گرفتن برام. انگاری مترجم کار عوض شده.

امیدوارم ترجمه به دستم برسه.

هی روزگار جوانی ...