جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

راه دراز خانه - دانیل استیل

 

 

 

راه دراز خانه - دانیل استیل

 

 

نام کتاب: راه دراز خانه

نام اصلی کتاب: The Long Road Home

نویسنده: دانیل استیل (Danielle Steel)

مترجم: لیلی کریمان

ناشر: توفیق آفرین

نوبت چاپ: چاپ دوم - 1378

تعداد صفحات: 368 صفحه

+ اطلاعات بیشتر: لینک // لینک // لینک

 

 

 

 

 

 

خلاصه داستان (منبع)

رمان حاضر بیانگر روح شکست‌ناپذیر زنی است که طی زندگی پرفراز و نشیب خود قدرت بخشش و گذشت را از دست نمی‌دهد. ((گابریلا)) کودکی است که زندگی او آمیخته با وحشت و درد است. پدر و مادرش همواره او را تحقیر می‌کنند و او را برای هر چیز مقصر می‌دانند.

گابریلا از ترس در گنجه‌ای مخفی می‌شود ولی صدای کفش مادر او را به وحشت می‌اندازد. پدر از او دفاع نمی‌کند و فقط ناظر رنج‌های اوست.

گابریلا در خانه‌ای اشرافی و زندگی پرتجمل والدینش جایی ندارد .او برای فرار از تنگنای زندگی، خود را با نوشتن سرگرم می‌سازد. پس از مدتی پدرش آن‌ها را ترک می‌کند.

با متلاشی شدن کانون خانواده، گابریلا بیشتر به نوشتن پناه می‌برد. به فاصله کوتاهی مادر او را به صومعه ((سنت ماتئو)) می‌سپارد و برای همیشه او را تنها می‌گذارد.

گابریلا در صومعه با خواهر ((برنادت)) آشنا می‌شود. در پی این آشنایی روح و جسم در هم‌شکسته‌اش تسکین می‌یابد. او با آرامش و امنیت در کنار راهبه‌ها روزگار می‌گذراند تا این‌که پس از سال‌ها با آمدن یک کشیش به صومعه آنان، دنیایش دگرگون می‌شود.

آشنایی گابریلا با پدر ((جوکانرز)) به رابطه‌ای عاطفی میان آن‌دو می‌انجامد و در پی آن ماجراهایی روی می‌دهد که داستان بر اساس آن شکل گرفته است.

 

 

 

 

 

 

عقاب تنها - دانیل استیل

 

 

 

عقاب تنها - دانیل استیل

 

 

نام کتاب: عقاب تنها

عنوان اصلی: Lone Eagle

نویسنده: دانیل استیل (Danielle Steel)

مترجم: لیلی کریمان

ناشر: توفیق آفرین

تعداد صفحات: 528 صفحه

+ لینک دانلود کتاب

 

خلاصه داستان

وقتی از ماشین پیاده شدند اشک در چشمان کیت جمع شده بود. کیت به آرامی گفت: جو زنده بمان، دوستت دارم. کیت حرف‌های زیادی برای گفتن داشت اما نمی‌خواست جدایی را سخت‌تر از این کند... دیگر نمی‌توانست جدایی را تحمل کند اما می‌دانست چاره‌ای ندارد و باید قوی باشد. هر روز سربازان و دختران جوان زیادی با اشک از هم جدا می‌شدند.

 

پ.ن: این چی است خلاصه داستان نوشتن! حیف که حال ندارم. وگرنه یه خلاصه داستان چند صفحه یی می نوشتم. :D