ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پروانه آهنین - سیدنی شلدون
نام کتاب: پروانه آهنین
نام اصلی کتاب: The Stars Shine Down
نویسنده: سیدنی شلدون (Sidney Sheldon)
مترجم: شرف الدین شرفی
ناشر: انتشارات کوشش
نوبت چاپ: چاپ دوم - 1376
تعداد صفحات: 424 صفحه
خلاصه داستان (منبع)
زمان: ۱۹۹۲-۱۹۵۲ میلادی
مکان: کانادا (ایالت نوا اسکوشیا)، ایالات متحده آمریکا (شهر شیکاگو) و …
“جیمز کامرون” ساکن شهر “گلیس بی” (در ایالت نوا اسکوشیای کانادا)، مردی که معلوم بود زمانی انسان خوشتیپی بوده و چهرهاش آشکار میکرد که گناهان بسیاری را مرتکب شده است.
او به نظر میرسید در سن ۵۰ و چند سالگی زندگیاش به سر میبرد؛ ولی در واقع ۳۰ ساله بود و مدیر یکی از خانههای شبانهروزی بود که به بانکدار شهر “سین مک آلیستر” تعلق داشت. در خلال این ۵ سال اخیر جیمز کامرون و همسرش “پگی ماکسول” وظایف خود را تقسیم کرده بودند: پگی به کار نظافت و آشپزی برای ۲۴ نفری که ساکن شبانهروزی بودند مشغول بود و جیمز میخوارگی میکرد. هر جمعه مسئولیت او این بود که اجاره های چهار شبانه روزی دیگر را که آنها نیز متعلق به مک آلیستر بودند جمع آوری نماید و این دلیل دیگری برای او بود که بیرون برود و مست کند.
جیمز مرد شوربختی بود که از این شوربختی لذت می برد. همیشه پوزه اش را به خاک می مالید و معتقد بود که همواره مقصر دیگرانند و طی سالها طوری شده بود که از این شکست ها لذت می برد. زمانی که جیمز یک ساله بود، خانواده اش از اسکاتلند به شهر “گلیس بی” واقع در ایالت “نوا اسکوشیا”ی کانادا نقل مکان کردند، اما آنان جز مایملک اندکی که با خود آورده بودند، چیزی نداشتند و مجبور بودند برای ادامه زندگی تقلا کنند. پدر جیمز در چهارده سالگی او را برای کار به یک معدن زغال سنگ می فرستد. کمر جیمز در یک حادثه در معدن مجروح می شود و او بلافاصله کار را ترک می کند. یک سال بعد هم والدینش در یک تصادف قطار کشته می شوند. از نظر جیمز تقدیر بر علیه او وارد عمل شده بود. در این میان ازدواجش با پگی ثروتمند هم تنها نتیجه اش سیاه بختی پگی بود.
در یکی از شب هایی که جیمز طبق معمول برای خوشگذرانی به عشرتکده رفته بود، مطلع می شود که پگی وضع حمل کرده است. پس از اینکه خود را به شبانه روزی که در آن ساکن است می رساند، متوجه می شود همسرش دوقلو به دنیا آورده؛ ولی چون در طی بارداری زیر نظر پزشک نبوده، پگی همراه پسر تازه متولد شده مرده اند و دکتر فقط توانسته دختر را نجات دهد. دختری که جیمز هیچگونه احساس پدرانه ای به او نداشت و فقط به چشم یک نان خور اضافه به او نگاه می کرد. حتی اسم دخترش هم توسط دایه او انتخاب می شود: “لارا”
مرگِ مادر در دوران کودکی و کمبود محبت پدر، کم کم مفهوم واقعی دنیا را برای لارا کامرون نمایان کرد. لارا یاد گرفت چگونه در یک جامعه مردسالارانه راه خود را برای ادامه زندگی پیدا کند. بعد از زمین گیر پدرش بر اثر حمله قلبی در یکی از همان عشرتکده ها، لارا مجبور می شود علاوه بر کار در آشپزخانه شبانه روزی، وظیفه جمع کردن کرایه شبانه روزی ها رو خود به عهده بگیرد و به علت هوش و ذکاوت خود به خوبی از پس آن بر می آید. آشنایی او با مردی به نام “چارلز کوهن” که مدیر اجرایی فروشگاه های زنجیره ای بود، در یکی از این شبانه روزی ها فرصتی به لارا می دهد تا شانس خود را در ساخت و ساز املاک بیازماید.
لارا پله های ترقی را به سرعت طی می کند و پس از مرگ پدرش، از نوا اسکوشیای کانادا به شیکاگوی آمریکا نقل مکان می کند. تجارت کوچکی که لارا در نوا اسکوشیا شروع کرده بود، در شیکاگو شکوفا می شود و او را تبدیل به یکی از موفق ترین سرمایه داران آمریکا می کند؛ به طوری که به او لقب “پروانه آهنین” می دهند.
پس از چندی، لارا عاشق پیانیستی به نام “فیلیپ آلدر” می شود و با او ازدواج می کند. او زنی موفق با شوهری دوست داشتنی به نظر می رسد و دنیا را در کف دستان خود دارد. اما فقط یک مشکل کوچک پیش می آید. لارا در شرف از دست دادن شوهر، ثروت و حتی زندگی خود قرار می گیرد! آیا اینبار هم لارا کامرون موفق خواهد شد یا به کام جامعه مرد سالارانه فرو خواهد رفت؟ تا به کجا برای حفظ هر آنچه که دارد پیش خواهد رفت؟ قتل؟ و پلیس برای به دام انداختن پروانه آهنین چه برنامه ای در سر دارد؟ …