جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

زنده‌ی غرور

 

 

 

زنده‌ی غرور

 

زنده ی غرور!

زاده ی هزار آرزوی دور!

خسته از حضور،

خسته از عبور،

سرنوشت ِ سنگ را نفس بکش.

امتداد ِ رنج را برو.

سرگذشت ِ شعله را بسوز.

اشک ِتو، صداقت خداست

این سفر، ورای انتهاست ...

 

- نغمه رضایی -

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد