قمقمهی گم شده
*
«پای فوّارهی جاوید اساطیری» ماند
قصهی پای تو در آن شب و درگیری ماند
هیچ کس ردّ قدمهای تو را هم نگرفت
شرح این غصه و این قصه به تعبیری ماند
*
نخل با نخل به نجوا – تن بی سر – میخواند
باد از لالهترین غنچهی پرپر میخواند
باغ از فصل هماغوشی ترکش میگفت
آه از غربت آیینه فراتر میخواند
*
آی مردانهترین! باز خطر بارانم
تشنهای گم شدهای ماندهی در بارانم
راه میثاق تو را جاده و معبر بستند
باز با جرم درختم که تبر بارانم
*
باز زخم دلم از غربت تو وا شده است
باز این پنجرهی سرخ شکوفا شده است
با لب رود بگویید که صحرا شده است
آخرین قمقمهی گم شده پیدا شده است
#شعر #سفر_سرخ #جبار_قدمی