جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

خواب از چشمان او




خواب از چشمان او

تشنه بود و بی خیال آب بود
او به دنبال حضور ناب بود
مقتدای تشنه‌اش، مولا حسین (ع)
او ادب می‌دید و در آداب بود
خواب از چشمان اون رم کرده بود
خستگی را غرق ماتم کرده بود
با خلوص و پاکی و افتادگی
خوب روی خاک را کم کرده بود

#شعر #سفر_سرخ #جبار_قدمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد