جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

جادوی ِ خاطرات

هر کسی از ظن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من

با من بیا

 

با من بیا

 

با من بیا!

مگو کجا؟

تنها

     با من بیا!

 

با من بیا تا درد، تا زخم

با من بیا تا نشانت دهم

عشقم را آغاز از کجاست.

 

با من بیا

با من بیا تا خونی که از لبم چکید

تا خونی کز سکوتم

تا مرگ.

 

با من بیا تا دوباره به نوشداروی تو

روئینه

جانی تازه بگیرم.

تا شرابی باشی

که عشقی را سیراب می‌کند.

 

با من بیا تا طعم آتش را دوباره احساس کنم

آتشی از خون و میخک

آتشی از عشق و شراب.

 

#شعر #پابلو_نرودا #ابدیت_یک_بوسه

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد